إحداها: الوجوب التّوصّلي، هو
ما كان الغرض منه يحصل بمجرّد حصول الواجب، و يسقط بمجرد وجوده، بخلاف التّعبّدي، فإنّ
الغرض منه لا يكاد يحصل بذلك، بل لا بد- في سقوطه و حصول غرضه- من الإتيان به متقرّبا
به منه تعالى(1).
مثال: اگر شارع مقدّس، صيغه افعل را به نحو اطلاق، متوجّه عبد كرد، مثلا فرمود:
«آتُوا الزَّكاةَ»* لكن نمىدانيم كه آيا «زكات»
يك واجب توصّلى است و در مقام اتيان، نيازى به رعايت قصد قربت نيست يا اينكه يك واجب
تعبّدى است و هنگام اتيان آن بايد قصد قربت را رعايت نمود به نحوى كه اگر بدون قصد
قربت، آن واجب را اتيان كنيم اصلا مأمور به در خارج، واقع نشده و مجزى نيست پس بحث
ما اين است كه:
اطلاق «آتُوا الزَّكاةَ»* اقتضا مىكند كه
واجب، توصّلى باشد يا اينكه اطلاق صيغه امر، هيچگونه اقتضائى ندارد و توصّليّت يا
تعبّديّت واجب را بايد از دليل خارج، استفاده نمود- اگر دليلى هم نداشته باشيم بايد
به اصول عمليّه تمسّك نمود.
خلاصه: كسى ادّعا نكرده و احتمال نداده است كه اطلاق
صيغه، دلالت بر تعبّديّت واجب مىكند بلكه بحث، اين است كه آيا اطلاق صيغه امر، اقتضاء
توصّليّت دارد يا اين كه اصلا هيچگونه اقتضائى ندارد؟
براى پاسخ به سؤال مذكور بايد قبلا مقدّماتى را بيان
كنيم تا در پايان بحث، جواب سؤال، مشخص گردد و اينك به بيان آن مقدّمات مىپردازيم.
مقدّمه اول «معناى واجب تعبّدى و توصّلى»
(1)- واجب توصّلى آن است كه: اتيان ذات مأمور به-
به هر انگيزه و قصدى- در