جواب: الف: گاهى منشأ ارتباط مذكور،
تخصيص و تعيين واضع است مثلا واضع گفته است كلمه «ماء» را براى فلان مايع خارجى قرار
مىدهم لذا از تخصيص واضع، اختصاص و ارتباطى بين لفظ و معنا پيدا مىشود.
ب: گاهى از اوقات هم منشأ ارتباط، كثرت استعمال و
تعيّن است- نه تعيين واضع- يعنى واضع، لفظ را براى معنا معيّن نكرده است بلكه بر اثر
كثرت استعمال لفظ در معنا يك ارتباط و انسى بين آن دو پيدا شده است كه وقتى انسان آن
لفظ را مىشنود بلافاصله و بدون قرينه معناى آن در ذهن، تصوّر مىشود.
به عنوان فرض و مثال، كلمه «صلاة» براى «دعا» وضع
شده و در بدو استعمال فراوان همراه با قرينه در اركان مخصوص- نماز- استعمال شده و در
نتيجه، بين لفظ و معنا ارتباطى برقرار گرديده كه اكنون با شنيدن آن لفظ و بدون نصب
قرينه، معناى اخير آن- نماز- در ذهن انسان نقش مىبندد و لذا مىگوئيم داراى وضع تعيّنى
است.
قوله «و بهذا المعنى صحّ تقسيمه الى التّعيينى و
التّعيّنى».
با توجه به اينكه گفتيم تعريف وضع، عبارت است از
«نحو اختصاص اللفظ بالمعنى ...» صحيح است كه وضع را به تعيينى و تعيّنى تقسيم نمائيم
و بگوئيم وضع يا با تعيين واضع است يا به تعيّن و كثرت استعمال لفظ در معنا امّا اگر
بگوئيم وضع، عبارت است از «تخصيص اللفظ ...» در اين صورت، وضع تعيّنى از فرديّت براى
وضع، خارج مىشود.
به عبارت ديگر اگر وضع را به معناى مصدرى- تخصيص
اللفظ ...- بگيريم در اين صورت، اشكال بزرگى توليد مىشود كه نمىتوان گفت «الوضع إمّا
تعيينى و امّا تعيّنى» در حالى كه در خارج مشاهده مىكنيم چنين تقسيمى وجود دارد و
...