حقّ اليقين او كه دم از لو كشف زدى
ترديد پور آذر از آن دستكم نداشت
در بارگاه قدس كه موسى نداشت راه
احمد بغير او شب اسرى ندم نداشت
غير از حرم بسيط زمين تا كنار عرش
جانى سزاى زادن او محترم نداشت
پرورده شد بدامن خير البشر ولى
احمد چو او مربّى بس محتشم نداشت
شاهنشهى كه حيطه ملكش ز شرق و غرب
تا آنزمان كسى ز ملوك عجم نداشت
ميبرد بار پيرزنان را بدوش خويش
با آنكه كم ز ريگ بيابان خدم نداشت
قومى ز گمرهى بخدائيش معترف
در چشمشان چو او ز خدا هيچ كم نداشت
در كعبه پا چو بر سر دوش نبى نهاد
در پيش هيبتش دل ماندن صنم نداشت
گه روى دوش و گه سر دست نبى به خم
جائى نهاد پا كه كس از كيف و كم نداشت
تغيير قبله شد سوى بيت الحرام از آنك
همشان زادگاه وى اقصى حرم نداشت
با مدّعى بگو كه ز انواع محمدت
يك نكته بازگو كه بوجه اتمّ نداشت
خود جانشين احمد و او راست جانشين
آن يازده گهر كه نظيرى به يم نداشت
بعد از نبى بغيه على كيست دستگير؟
ايزد بديعتر ز وى اندر عدم نداشت
يا رب تو آگهى كه «همايون» از اين مديح
جز قصد قرب آن شه صاحب كرم نداشت
فردا تو شو شفيع من اندر حضور وى
كو پيشوا بجز توبه «نوَ الْقَلَمِ» نداشت
از من سزد كه قافيه جعل آورم از آنك
كس تاكنون بمدح وى اينسان رقم نداشت