محبّت ابتهاج باشد به حصول كمالى، يا تخيّل حصول كمال مظنون يا محقّق
كه در مشعور به باشد.
و به وجهى ديگر: محبّت ميل نفس باشد بدانچه در شعور بدان لذّتى يا
كمال[2] مقارن شعور باشد، و چون لذّت ادراك[3] ملايم است يعنى نيل كمال، پس محبت از لذت يا تخيّل لذت خالى نباشد.
و محبّت قابل شدّت و ضعف است، اوّل مراتب او ارادت است چه ارادت بى
محبّت نباشد، و بعد از آن آنچه مقارن شوق باشد و با وصول تمام كه ارادت و شوق
منتفى شود محبّت غالبتر شود.
و ما دام كه از مغايرت طالب و مطلوب اثرى باقى باشد محبت ثابت بود، و
عشق محبّت مفرط باشد.
و باشد كه طالب و مطلوب متّحد باشند و به اعتبار متغاير، و