و هرگاه كه حركت نفس بهيمى باعتدال بود و مطاوعت نمايد نفس عاقله را
و اقتصار كند برآنچه نفس عاقله نصيب او نهد، و در اتباع هواى خويش مخالفت او نكند
از آن حركت، فضيلت عفت حادث شود و فضيلت سخا بقبعيت لازم آيد.
و چون اين سه جنس فضيلت حاصل شود و هر سه با يكديگر متمازج و متسالم
شوند از تركيب هر سه حالتى متشابه حادث گردد كه كمال و تمام آن فضايل بآن بود، و
آنرا فضيلت عدالت خوانند، و از اين جهت است كه اجماع و اتفاق جملگى حكماى متأخر و
متقدم حاصلست بر آنكه اجناس فضايل چهار است: حكمت و شجاعت و عفت و عدالت.
و هيچكس مستحق مدح و مستعد مباهات و مفاخرت نشود الا بيكى از اين
چهار يا بهر چهار، چه كسانيكه بشرف نسب و بزرگى دودمان فخر كنند مرجع بآن بود كه
بعضى از آباء و اسلاف ايشان باين فضايل موصوف بودهاند. و اگر كسى بتفوق و تغلب يا
بكثرت مال مباهات كند اهل عقل را باو انكار رسد.
و بعبارتى ديگر، پيش از اين گفته آمد كه نفسرا دو قوت است،
يكى ادراك بذات و ديگرى تحريك بآلات. و هر يكى از اين دو منشعب شود
بدو شعبه.
اما قوت ادراك بقوت نظرى و قوت عملى.
و اما قوت تحريك بآلات بقوت دفع يعنى غضبى، و قوت جذب يعنى شهوى، پس
بدين اعتبار، قوى چهار شوند و چون تصرف هريك در موضوعات خويش بروجه اعتدال بود،
چنانكه بايد و چندانكه شايد بىافراط و تفريط فضيلتى حادث شود پس فضايل نيز چهار
بود: