پس از اينروى بمعاونى كه بنيابت او اكثر اوقات در منزل مقيم باشد و
بحفظ ذخاير اقوات و اغذيه مشغول، محتاج شد و اين احتياج بحسب تبقيه شخص است.
و اما بحسب تبقيه نوع نيز بجفتى كه تناسل و توالد بر وجود او موقوف
باشد احتياج بود پس حكمت الهى چنان اقتضاء كرد كه هر مردى جفتى گيرد تا هم بمحافظت
منزل و ما فيه قيام نمايد و هم كار تناسل بتوسل او تمام شود و هم در تقلد (تقليد خ
ب). يك شخص دو مهم را شرط خفت مؤنت مرعى بود و چون توالد حاصل آيد و فرزند
بىتربيت و حضانت پدر و مادر بقا نمىيابد و بنشو و نما نميرسد تكفل امور او نيز
واجب گشت و چون جماعتى انبوه شوند يعنى زن و مرد و فرزندان و ترتيب اقوات اين
جماعت و ازاحت علل ايشان بر يك شخص دشوار تواند بود پس باعوان و خدم احتياج ظاهر
شد
و بدين جماعت كه اركان منزلند نظام حال معاش صورت بست.
پس از اين بحث معلوم شد كه اركان منزل پنجاند: پدر و مادر و فرزند و
خادم و قوت. و چون نظام هر كثرتى بوجهى از تأليف تواند بود كه مقتضى نوعى از توحد
بوده باشد. در نظام منزل نيز بتدبيرى صناعى كه موجب آن تاليف باشد ضرورت افتاد.
و از جماعت مذكور صاحبمنزل باهتمام آن مهم اوليتر بود از اينروى
رياست قوم بر او مقرر شد و سياست جماعت بدو مفوض گشت تا تدبير منزل بروجهى كه
مقتضى نظام اهل منزل بود بتقديم رساند و همچنانكه شبان رمه گوسفند را بروجه مصلحت
بچراند و بعلفزار و آبشخور موافق برد و از مضرت سباع و آفات سماوى و ارضى نگاهدارد
و مساكن زمستانى و تابستانى و نيمروزى و شبانگاهى بر حسب صلاحيكه هروقت اقتضا كند
مرتب گرداند تا هم امور معيشت