حجيت
ظواهر، ظهور
وضعى است، به
شرط آن كه
متكلم قرينه
اى خلاف آن
اقامه نكند.
نكته:
مشهور
اصوليون،
ظهورى را كه
مستند آن وضع
باشد، در
تعارض با
ظهورى كه
مستند آن
اطلاق باشد،
مقدم مى دانند.
نائينى،
محمد حسين،
اجود
التقريرات، ج
1، ص 536.
صدر، محمد
باقر، بحوث فى
علم الاصول، ج
2، ص 146.
خمينى،
مصطفى،
تحريرات فى
الاصول، ج 2، ص 385.
مكارم
شيرازى،
ناصر، انوار
الاصول، ج 2، ص 42.
«ع»
عادت
شيوه
مستمرّ نزد
فرد يا گروه
خاص
عادت، به
معناى روش و
شيوه عملى يا
گفتارى مستمر
در نزد فرد يا
گروه خاص است;
به بيان ديگر،
عادت، به روشى
گفته مى شود
كه فرد يا
گروهى بدان خو
گرفته و آن را تكرار
مى نمايد،
البته تعريف
هاى متعددى
براى عادت و
رابطه آن با
عرف وجود دارد.
برخى عرف و
عادت را يكى
دانسته اند.
بعضى نيز مانند
«ابو محمد
غزالى» ميان
عرف و عادت
تفاوت مفهومى
گذاشته، ولى
از نظر مصداق
آنها را يكى دانسته
اند. گروهى هم
عادت را اعم
مطلق از عرف دانسته
اند، زيرا
عادت، به فردى
و جمعى تقسيم مى
شود، ولى عرف،
همان عادت
جمعى است.
نيز ر.ك: عرف;
عناصر عادت.
طباطبايى
حكيم، محمد
تقى، الاصول
العامة للفقه
المقارن، ص 419.
مهريزى،
مهدى،
كتابشناسى
اصول فقه
شيعه، ص 33.
فيض،
عليرضا،
مبادى فقه و
اصول، ص 204.
زحيلى،
وهبه، اصول
الفقه
الاسلامى، ج
2، ص (829-828).
جعفرى
لنگرودى،
محمد جعفر،
دانشنامه
حقوقى، ج 2، ص (58-57).
محمدى،
ابوالحسن،
مبانى
استنباط حقوق
اسلامى يا
اصول فقه، ص (255-254).
جناتى،
محمد
ابراهيم،
منابع اجتهاد
(از ديدگاه
مذاهب
اسلامى)، ص (394-392).
عادت
جمعى
شيوه
مستمرّ ميان
همه يا بيشتر
مردم، يا قوم
و گروه خاص
عادت جمعى،
مقابل عادت
فردى، و به
معناى روش و
سيره مستمر
عملى يا
گفتارى همه يا
بيشتر مردم،
قوم يا گروه
خاصى است.
نيز ر.ك: عرف.
بحرالعلوم،
محمد،
الاجتهاد
اصوله و
احكامه، ص 83.
زحيلى،
وهبه، اصول الفقه
الاسلامى، ج
2، ص 828.
محمدى،
ابوالحسن،
مبانى
استنباط حقوق
اسلامى يا
اصول فقه، ص 254.
ولايى،
عيسى، فرهنگ
تشريحى
اصطلاحات
اصول، ص 244.
عادت
فردى
تكرار
مستمرّ قول يا
عمل توسط يك
فرد
عادت فردى،
مقابل عادت
جمعى، و به
معناى تكرار
مستمر قول يا
عمل، توسط يك فرد
است، به گونه
اى كه جزء
طبيعت ثانوى و
خوى وى محسوب
مى شود.
بحرالعلوم،
محمد،
الاجتهاد
اصوله و
احكامه، ص 83.
ولايى،
عيسى، فرهنگ
تشريحى
اصطلاحات
اصول، ص 244.
محمدى،
ابوالحسن،
مبانى
استنباط حقوق
اسلامى يا
اصول فقه، ص 254.
عاصى
ترك امتثال
تكليف واقعىِ
احراز شده
عاصى،
مقابل مطيع
بوده و به
مكلفى گفته مى
شود كه از راه
قطع و يا حجت
معتبر، تكليف
را احراز كرده
تكليف بر او
منجز شده ولى
در مقام
امتثال،
اقدام به
مخالفت با آن
نموده است و
عنوان متجرى
نيز بر وى
صادق نباشد
براى مثال،
مكلف در مى
يابد كه خمر،
حرام است ولى
در مقام
امتثال،
مخالفت نموده
و مرتكب شرب
آن مى گردد و
در واقع نيز
خمر خورده و
اشتباه نكرده
است به چنين
كسى «عاصى»
اطلاق شده و
در نظر عقل مستحق
عقاب است.
ايروانى،
باقر، الحلقة
الثالثة فى
اسلوبها الثانى،
ج 1، ص 133.
بروجردى،
حسين، نهاية
الاصول، ص 417.
فاضل لنكرانى،
محمد، كفاية
الاصول، ج 4، ص
(53-52).
خمينى، روح
الله، انوار
الهداية فى
التعليقة على
الكفاية، ج 1،
ص 46.
آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص 301.
حكيم، محمد
سعيد، المحكم
فى اصول
الفقه، ج 3، ص 50.
عالم
اخبارى
ر.ك:
اخباريون
عالم اصولى
ر.ك: اصوليون
عالم جعل
ر.ك: مرحله
انشا
عالم ملاك
ر.ك: مرحله
اقتضا
عام
لفظ شامل
تمام مصاديق
مدخول آن
عام، در
لغت، به معناى
فراگير بودن و
شامل شدن، و
عموم، به