responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آئين بلاغت: شرح مختصر المعانى نویسنده : شیرازی، احمد امین    جلد : 1  صفحه : 120

هريك از فصل و وصل، وصل را مقدم كرده است. شارح درصدد توجيه اين دو عبارت برآمده و گفته آنجا كه فصل را مقدم نموده بر وصل براى اينست كه فصل عدمى و وصل وجودى است. فصل عطف نگرفتن دو جمله و وصل عطف گرفتن دو جمله است. و عدم ذاتا بر وجود مقدم است. در هرامر حادثى اصل عدم است. انسان و حيوان قبلا نبودند و بعد پيدا شدند. همينطور دو جمله غير معطوف بودند بعدا معطوف و پيوسته بهم شدند. پس چون فصل اصل بوده مقدم شده.

لكن لمّا كان الوصل: در اين عبارت ميخواهد علت تقدّم وصل را بر فصل بيان كند كه براى فهم آن بايد اين مقدمه را فهميد. يكى از اقسام تقابل. تقابل عدم و ملكه است. عدم و ملكه بين دو چيزى است كه يكى وجودى باشد و ديگرى عدمى ولى از شأن عدمى وجود باشد مانند حركت و سكون. كفر و ايمان. و كورى و بينائى. بانسان و يا حيوان ميتوان گفت كور. زيرا از شأن آنها اينست كه بينا باشند. ولى بديوار و سنگ و چوب نميتوان گفت كور. فصل نيز عدم عطف جمله‌اى است بر جمله ديگر. با آنكه از شأن آن جمله عطف باشد.

پس بين فصل و وصل تقابل عدم و ملكه است. و هركجا تقابل باشد.

شئ وجودى بدو دليل بر عدمى مقدم است: 1- ملكات كه وجودياتند داراى اهميت و ارزشند. شرافت از آن وجود است نه عدم. 2- معرفت عدمى موقوف است بر وجودى. تا ايمان را نفهمند كفر را نمى‌فهمند، تا حركت معنى نشود سكون معنى ندارد و تا وصل را نفهميم فصل را نمى‌فهميم. و دليل اول را شارح نيآورده.

بمنزلة العدم: شارح در مطول گفته بين فصل و وصل عدم و ملكه‌

نام کتاب : آئين بلاغت: شرح مختصر المعانى نویسنده : شیرازی، احمد امین    جلد : 1  صفحه : 120
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست