اى عزيز، ايمان به بهشت و دوزخ و ركن عظيم است در دين، و كم كسى را
اين اعتقاد حاصل است از روى برهان و يقين نه ظن و تقليد و تخمين. بيشتر دانايان و
مجتهدان در اين مسأله مقلّدانند، و مثل ابو على سينا كه رئيس فلاسفه اسلامش
مىدانند در اين مسأله به تقليد راضى شده و به كشف و برهان ندانسته، تا به ديگر
ارباب بحث چه رسد. حقايق احوال آن نشأه را جز به نور متابعت سيّد انبياء، عليه و
آله السّلام و الدّعاء، نمىتوان دريافت، زيرا كه معرفت دنيا و آخرت و بهشت و دوزخ
و معرفت ملائكه و جنّ و روح و كرّوبيّين و احوال معراج و معيّت حق تعالى با كلّ
موجودات و همچنين سرّ معراج و طىّ سماوات و نظاير آنها از علوم مكاشفات است كه عقل
ارباب فكر و اهل نظر از ادراك آن عاجز است، و لوح اين علوم جز در مكتبوَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (كهف، 65) نوشته نمىشود، بعد از آنكه آئينه دل
انسان به صيقل ايمان و طهارت از غشاوه تعلّق بدنيّات مصفّى گشته باشد و دست از
نشأه صورى حيات مجازى شسته، (همان، 42).
(علم بطون قرآن و
حديث)
آن علم عزيز شريف و آن معنى غامض لطيف كه از غايت شرافت و دقّت از
ديگران مخفى بوده و هيچ يك از ايشان مسّ آن نمىكردهاند و به نزد چندين كس از
صحابه و تابعين كفر مىنموده تا به تو و همراهانت چه رسد، مراد از آن كدام نوع علم
بود. آيا مراد از آن خلافيّات فقه است يا علم معانى و بيان يا كلام يا لغت يا نحو
و صرف يا طب و نجوم و فلسفه يا هندسه و اعداد يا هيأت و طبيعى؟ معلوم است كه هيچ
يك از افراد اين علوم را آن مرتبه نيست، بلكه اين علم منحصر است در علم بطون قرآن
و حديث، نه ظاهر آنچه فهم همه كس بدان مىرسد. علم قرآن چنان است كه حق تعالى
فرموده كهلا يَمَسُّهُ
إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ
(واقعه،
79)، علمى است كه مسّ آن نكنند بجز اهل طهارت و تقديس و اهل تجرّد و تنزيه، چه
مراد از اين طهارت نه همين [تنها] شستن روى و ريش و پاك ساختن جامه و تن خويش است،
بلكه مراد تطهير قلب است از لوث شهوت و غضب و تجريد وى از عقايد فاسده و نجاسات
كفر و تشبيه و تجسيم و تعطيل و حلول و اتّحاد و انكار معاد و حشر ارواح و اجساد