اين استدلال، به حال شارح مقاصد و مواقف و امام فخر، نافع نيست؛ چون
تماميت اين برهان- اگر اسم آن را خطابه بگذاريم [2]- بر تجرد عالم مثال و امكان
[1]چه آن كه سعادت ارواح، به نيل به درجات معرفت حق و صفات او
و تحصيل علم به مبدأ وجود و عالم ملائكه و حصول معرفت به عوالم و نشآت بعد از موت،
تحقّق يابد. و استغراق در عالم ملكوت و فناى فى اللّه نهايت وجودى و غايت خلقت
ارواح و نفوس است. و نيز نيل به لذات و سعادات جسمانى از حور و قصور و غير اينها
كه خود، از انواع سعادات محسوب مىشود، در آخرت ممكن الحصول است.
و جمع بين اين دو سعادت از براى نفوس، مرتبه اعلاى از سعادات محسوب
مىشود «وهذا المعنى لم يقم برهان على امتناعه و
هو جمع بين الحكمة النبوية و القوانين الفلسفية ... توجب المضيّ إليه ...».
[2]اغلب استدلالات كلامى موجود در كتب خطيب رازى (اسم با
مسمّا) و شارح مواقف و مقاصد، در اين قبيل از مباحث، خطابى است. و آثار آنان از
مجازفات كلامى مشحون است. و در مبحث معاد، اكثر مطالب آنان سست و بىاساس و قابل
خدشه و متحمل مناقشات كثيره است.
به طور كلى، اين مسأله و مبحث، از غوامض علم اعلى بشمار مىرود.
كسى كه در مباحث امور عامه، قواعد متعددى را بر اصل صحيح، استوار ننموده باشد و به
كنه مسأله نفس ناطقه و نحوه پيدايش آن نرسيده باشد و در امر قواى باطنى نفس، به
خصوص قواى جزئى نفس و نحوه ظهور و بروز اين قوا و كيفيت وجود آن، سرگردان و حيران
باشد و به تبع اتباع مشّاء، به ماديت نفس حيوانى (قوه خيال و حس مشترك و قوه
واهمه) اعتراف نمايد و مقام بقا و مرتبه تجرد را مختص نفس عاقله بداند و عالم بين
العالمين را كه همان عالم برزخ و آخرت باشد، انكار نمايد و بعد در صدد تصحيح و
اثبات معاد جسمانى و اثبات انواع لذات و آلام جسمانى برآيد و بدون آن كه به پايه و
اساسى صحيح متّكى باشد، آنچه در امر معاد جسمانى بنويسد، جز پريشان گويى چيزى عايد
او نمىشود و خود را در ظواهر مختلف آيات و روايات مختلف محصور خواهد يافت. و چون
به اصل و اساس امر پى نبرده است و نمىتواند از ظواهر مختلف، مطلب اساسى كشف
نمايد، در كليه مباحث مربوط به اين مسأله، متحيّر خواهد بود. اصالت وجود و تشكيك
در مراتب هستى و اشتداد در وجود و اطوار آن و حركت در جوهر عالم ماده و اذعان به
وحدت عوالم و نشآت و تصديق به اين كه هر نشئه دانى، ظل نشئه عالى است و تصوير كامل
اين حقيقت كه حشر، به روح اختصاص ندارد و نفوس حيوانى نيز از جمله نفس جزئى انسان
عقلا بايد داراى معاد باشد و تحقيق اين معنا كه بدن اخروى و دنيوى عين يكديگرند و
فرق بين اين دو به دنيويت و اخرويت است، پايه و اصل مسأله معاد قرار دارد.
نام کتاب : شرح بر زاد المسافر نویسنده : آشتیانی، جلال الدين جلد : 1 صفحه : 81