عاشقى گر زين سرو گر زان سر است
عاقبت ما را بدان شه ره براست 173، 204
عالم همه به فطرت توحيد زادهاند
اين شرك عارضى شمر و عارضى يزول 428
عقل اوّل راند بر عقل دوم
ماهى از سر گنده گردد نى زدم 458
عقل جزئى عقل را بدنام كرد 472
فرشته گرچه دارد قرب درگاه
نگنجد در مقام لى مع الله 102
وقتى لو لم تكن فى ذا السكون
لم يقل إنا إليه راجعون 13، 63
فلم يبق إلّا صادق الوعد وحده
و ما لوعيد الحق عين تعاين 482
كردهاند اين تله در خاك كه عنقا گيرند 248
گر حفظ مراتب نكنى زنديقى 35
گوش خر بفروش ديگر گوش خر
كاين سخن باور ندارد گوش خر 229، 267
ما را ز جام باده گلگون خراب كن
زان پيشتر كه عالم فانى شود خراب 165، 204
ما عدمهاييم و هستىهاى
تو وجود مطلق و هستى ما 471
ما مصيبت كش عشرت آن رندانيم 375
مرگ اگر مرد است گو پيش من آى
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ 140
معانى هرگز اندر حرف نايد 86
من اگر خارم اگر گل چمنآرايى هست
با همان دست كه مىپروردم مىرويم 228
من ز چشم تو به روى مدامم نگران
نظر آموختم از صحبت صاحب نظران 310
منع حكمت مكن از بهر دل عامى چند 362
من همان دم كه وضو ساختم از چشم عشق
چهار تكبير زدم بر همه آنچه كه هست 112
مىدهد جان را فراقش گوشمال
تا بداند قدر ايام وصال 489
نظر مىكرد ببيند به جهان، قامت خويش
خيمه در مزرعه آب و گل آدم زد 324
نكتهها چون تيغ فولادست تيز
گر ندارى تو پسر، واپس گريز 85، 384