نام کتاب : سه رسائل فلسفى نویسنده : الملا صدرا جلد : 1 صفحه : 173
هو تلك الكلمات النفسية و الألفاظ الذهنيّة المترتبة ترتبا ذهنيا
منطبقا عليه الترتب الخارجى» [1].
حصول نقوش و الفاظ به هر هيئت و صورتى كه باشد، در ذات حق محال است
و محل اين صور و الفاظ و تراكيب و كلمات بايد نفس جزئى حيوانى منطبع در ماده باشد؛
خيلى اگر تنزل نماييم مىشود گفت صور جزئى در محل جسم متقدر، ولى مبرا از ماده و
حالّ است و يا قائم است به قيام صدورى، و مجرد تام و وجود بحت و صرف و بسيط و واحد
حقيقى، مگر امكان دارد محل صور و نقوش و كلمات جزئى واقع شود؛ علاوه بر اين محذور
متكلم از امهات اسماء و صفات است و صفات ثبوتى بايد عين ذات باشد نه قائم به ذات و
متأخّر از ذات، خلو ذات از صفات كمالى مستلزم امكان و معلوليت حق تعالى است [2].
اما مسأله كلام نفسى، اصولا تعقل صفتى با اوصافى كه اشاعره براى آن
ذكر كردهاند امكان ندارد، لذا محققان از حكما و متكلمان و عرفاى اسلامى اين مسلك
را تخطئه نمودهاند [3] و در
[1]در صدد پيدا كردن مثال هم برآمده است، از جمله اين آيه (فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ
لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً)، (انى لأحدث نفسى بالشيء لو تكلّمت به
لأحبطت اجرى).
[2]صفات كماليه در عقول نيز عين ذاتند تا چه رسد به واجب، چون
حلول صفت در ذات موصوف مستلزم حدوث و ملازم با تجسم و تقدر است.
[3]برخى از متأخرين مثل سيد شريف خواستهاند اين مسلك غير
مرضى عند المحقّقين را توجيه نمايند، ما با كمال اختصار كلام نفسى را مطابق آنچه
كه متأخران از اشاعره بيان كردهاند، تقرير نموده و به تزييف آن مىپردازيم و بر
طبق آنچه خاتم المحقّقين خواجه (رض) فرمودهاند كه «تصديقفرع تصور است و كلام نفسى غير معقول است» مطلب را ختم مىنماييم.
اشاعره از باب آنكه صفت را عرف، زائد بر موصوف مىداند و به ضرورت
كتاب و سنت خداوند به اوصاف كماليه متصف است كه از كليات آنها به امهات صفات تعبير
شده است، از جمله صفت تكلم قائل شدهاند كه اين صفات از جمله كلام قائم و زائد بر
ذات و قديماند. معتزله به كلى صفات را از حق نفى و ذات را نائب صفات دانستهاند.
گفتهاند حق عالم نيست به اين معنا كه صفتى به نام علم زائد بر ذات داشته باشد،
اما ذات او كار علم را انجام مىدهد. حكيم العرب و العجم، امير مؤمنان فرمودهاند:
كمال التوحيد نفى الصفات عنه. به اين بيان معجز نظام بعد از اثبات صفات و بيان اين
معنا كه هر صفتى غير موصوف است به حسب مفهوم، مىفرمايند در حق صفات زائده منفى
است و توحيد حقيقى آن است كه صفات زائده را موحّد از حق نفى نمايد، چون تعدد
مصداقى ذات و صفات منافى توحيد حقيقى و مستلزم تكثّر ذات حسب تكثّر صفات و خلو ذات
از صفات كماليه است و بالأخره جميع كمالات وجودى بايد منتهى شوند به ذات مستجمع
جميع اوصاف وجوديه.
نام کتاب : سه رسائل فلسفى نویسنده : الملا صدرا جلد : 1 صفحه : 173