نام کتاب : شرح نهاية الحكمة( مصباح) نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 198
محمول مناسب آن- مثل محمول
لا يخبر عنه- را بر آن حمل كرد كه اين نيز بديهى الصدق است. پس دو قضيه فوق هيچ
تناقضى با يكديگر ندارد[1]:
و بمثل ذلك يندفع ما
اورد على قولهم: «المعدوم المطلق لا يخبر عنه»، بانّ القضيّة تناقض نفسها، فانّها
تدلّ على عدم الاخبار عن المعدوم المطلق و هذا بعينه خبر عنه. و يندفع بانّ
المعدوم بما انّه بطلان محض فى الواقع لا خبر عنه و بما انّ لمفهومه ثبوتا مّا
ذهنيّا يخبر عنه بانّه لا يخبر عنه، فالجهتان مختلفتان و بتعبير آخر المعدوم
المطلق بالحمل الشايع لا يخبر عنه و بالحمل الاوّلى يخبر عنه بانّه لا يخبر عنه.
[1] - حل مشكل در قضيه
«المعدوم المطلق لا يخبر عنه» دقيق است و ممكن است توضيحات اندك فوق كافى نباشد،
بويژه استفاده از دو اصطلاح حمل اول و حمل شايع مطلب را مشكلتر مىكند. ما در
اينجا، بدون استفاده از اين دو اصطلاح هم مشكل و هم راهحلّ را بيان مىكنيم، شايد
درك آن آسانتر باشد.
مشكل اين است كه مقصود
از «معدوم مطلق» چيزى است كه نه در خارج وجود دارد و نه در ذهن شخص به نحوى از
انحا موجود است، يعنى شخص هيچ نوع دركى از آن ندارد، هيچ نوع مفهومى از آن در ذهن
او نيست، نه مفهوم جزئى نه كلّى، نه اجمالى نه تفصيلى، نه ذات آن تصور شده است و
نه با عنوانى درك شده است. واضح است كه به هيچ نحو بر چنين چيزى نمىتوان حكم كرد،
نه حكم سلبى و نه ايجابى. هر نوع وصفى، هر نوع خبرى، هر نوع محمولى و خلاصه هر نوع
حكمى، اعم از سلبى و ايجابى، متوقف است بر اينكه شخص ابتدا موضوع و مخبر عنه و
موصوف و محكوم عليه را تصور كرده باشد. حتى سلب حكم از معدوم مطلق در قالب قضيه
سالبه محصله نيز محال است، چون سلب تحصيلى نيز متوقف بر تصور موضوع است و فرض اين
است كه موضوع به هيچ نحوى به ذهن شخص نيامده است، لهذا بديهى است كه بر معدوم مطلق
به هيچ نحو نمىتوان حكمى كرد. از طرف ديگر، خود اينكه مىگوئيم: «بر معدوم مطلق
به هيچ نحو نمىتوان حكمى كرد» حكمى است بر آن؛ بر آن حكم كردهايم به اينكه
«نمىتوان بر آن حكم كرد.»
در راهحلّى كه در متن
ذكر شد تكيه بر آن است كه اين حكم در واقع حكم مفهوم معدوم مطلق است نه حكم مصداق
آن، در حالىكه قضيه «المعدوم المطلق لا يخبر عنه» ناظر به مصداق معدوم مطلق است
نه مفهوم آن. اين سخن هرچند درست است، بيان آن مشكل است. نشان دادن اينكه اين حكم
حكم مفهوم است نه مصداق احتياج به دقت زياد و تفكيك جهاتى دارد كه بيان فوق از آن
قاصر است.
جواب روشنتر آن است كه
بگوئيم كه اينكه بر معدوم مطلق حكم كردهايم به اينكه «نمىتوان بر آن حكم كرد» از
آن جهت است كه معدوم مطلق را با همين عنوان- عنوان «معدوم مطلق»- تصور كردهايم.
اگر فرض كنيم حتى اين عنوان نيز در ذهن شخص وجود نداشته باشد، در آن صورت حتى شخص
همين حكم- حكم به اينكه نمىتوان بر معدوم مطلق حكم كرد- را هم نخواهد داشت. زيرا
با تصور همين عنوان معدوم مطلق به نحو اجمال و با عنوان تصور شده است و چنين چيزى
ديگر معدوم مطلق نيست، چون گفتيم كه معدوم مطلق چيزى است كه حتى با عنوان هم تصور
نشده است. پس معدوم مطلقى كه با عنوان «معدوم مطلق» آن را تصور كردهايم در حقيقت
معدوم مطلق نيست و از همين رو مىتوان بر آن حكم كرد به اينكه نمىتوان بر آن حكم
كرد. معدوم مطلق واقعى آن است كه حتى با عنوان «معدوم مطلق» نيز تصور نشود، در اين
صورت حتى حكم به اينكه «لا يخبر عنه» يا حكم به اينكه «حكم بر آن نمىشود» نيز بر
آن محال است. ع.
نام کتاب : شرح نهاية الحكمة( مصباح) نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 198