نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 577
اذا ما احلت فى هواها دمى ففى
ذرى العزّ و العلياء قدرى احلت
لعمرى ان اتلفت روحى بحبّها
ربحت و ان ابلت حشاى ابلت
[1] بلكه و معشوق حق است كه فرموده: «من عشقنى، عشته و من عشقته قتلته و
من قتلته فعلىّ ديته و من علىّ ديته فأنا ديته».[2]
مسألة: واجب است دفن،
مسلم را، بعد از نماز[3]
بر او
، و فرض مورات آن است، در
ارض و بايد به سوى قبله باشد رويش، و مقاديم بدنش، و بر جانب راست باشد.
سرّ: حكمت احترام جسد ميّت و زيارت اهل قبور و مشرّف شدن به مشاهد
مقدّسه، [به دليل] مراتب داشتن انسان بالفعل، و هيكل توحيد بودن اوست- چنانكه
گذشت- كه: نفس، جسمانية الحدوث و روحانية البقاست، و قوا و طبايع فعليّه، مرتبه
[اى] از اوست، بلكه جسم، چنان كه قول حق تعالى:
«هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً
مَذْكُوراً»[4] اشارت به اين دارد كه جمع فرموده
ميانه انسانيّت و عدم ذكرى و نامى، او را.
پس با استكمالات ذاتيّه،
شأن ذاتى، مبدّل مىشود به شأن ذاتى اعلى و طبع، «نفس» مىشود و نفس، «قلب» و قلب،
«روح»، الى ما شاء الله تعالى، نه به طور انقلاب، و گرديدن مفهومى [به] مفهوم
ديگر، يا وجودى به شرط مرتبه وجود مشروط به مرتبه ديگر، بلكه ابقاى اصل محفوظى در
همه، و وصل افق اعلاى مرتبه دانيه به افق ادناى مرتبه عاليه، بلكه با اتّحاد افقين
و بقاى اصل محفوظ، نه به نحو تركيب است. بلكه «ما به الامتياز»، عين «ما به
الاشتراك» است در وجود حقيقى، و اتّصال وحدانى در جسمانيّات، مساوق است با وحدت
شخصيّه، چه جاى در روحانيّات؟ پس، لا بشرط از هر يك، عين لا بشرط از ديگر است.
پس، طبع لا بشرط مرتبه
[اى] است از انسان، نه طبع بشرط لا، بلكه نه حسّ
[1] - «ديوان ابنالفارض»/ 75.
[2] - در منابع رسمىنيامده، ولى مشهور است.
[3] - يعنى: اقامه نمازميت.
[4] - انسان/ 1.
نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 577