نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 405
- جواب آن است كه: تلازم
ميانه صورت، آن صور هيولى نيست، بلكه در خور خودشان است. و مثل شبهه نبودن مشاعر
جزئيّه كه موجب ادراك جزئيّات باشند، چه محلّ- كه روح بخارى باشد- و اوعيه آن فانى
شدند.
- جواب آن است كه: مدرك
جزئيّات حال نيز «حسّ مشترك» است، و حواسّ چون طرق به آن، و آن مجرّد است و هم
چنين، ساير قواى جزئيّه، ولى تجرّد از مادّه، نه از مقدار و شكل و اضافه به
جزئيّات- كما مرّ- و چون دانستى كه: نفس ناطقه، وحدت جمعيّه دارد از مشاعر، تا
اعلاى از مشاعر، همه را داراست، پس اين مشاعر، بدن اظلال آن مشاعرند. مصرع: پنج
حسّى هست، جز اين پنج حسّ[1].
و مثل شبهه امتناع اعاده
معدوم بعينه، جواب آن است كه: نفس ناطقه كه هذيّت و هويّت بدن به آن است، معدوم
نمىشود، و عود تن بعينه و بشخصه مىشود، و على ذمتنا بيانه.
و مثل شبهه طلب «مكان» و
«زمان» و وقوع «تصادم» و «تزاحم»، بنا بر جسمانى بودن «جنّت» و «نار» و «بهشتيان»
و «دوزخيان»، خاصّه با عدم تناهى اهالى آنها و قواعد هيئت و حكمت رسمى كه در دست
موردين شبهه است.
جواب آن است كه: مكان و
زمان آن عالم، در خور آن است و تصديم با مكان و زمان اين عالم و اهلش با اهل اين
عالم ندارند، و چون آخرت، عالم تامّ است، از لوازم تماميّتاش اين است كه: حاجت به
مكان اين عالم ناقص و زمان اين عالم نداشته باشد و مستكفى به خود باشد، بلكه همين
عالم، هرگاه تامّ ملاحظه شود كه مادّه و مادّى، مكان و مكانى، زمان و زمانى، وضع و
وضعى، و غيرها، همه به هم گرفته شود، مادّه و عوارض مذكوره را ندارد و نخواهد.
پس، اين عالم- بتمامه-
مبدع است و واقع در «دهر»، نه در «زمان». پس طلب زمان و مكان براى كلّ اين عالم،
قياس كلّ است به جزء، و امّا عالم آخرت، اگر در مكانى از امكنه اين عالم، يا زمانى
از ازمنه اين باشد، محاطه اين عالم ناقص مىشود و مصادم و محتاج به اين، و حال
آنكه بايد تامّ و غير محتاج به اين باشد و بايد
[1] - «مثنوى»، دفتر 2/79- رمضانى- ج 1/ 249- نيكلسون- و ج 3/ 80- جعفرى-
نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 405