نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 321
بلى، در نزد استشعار به
استيلاى نور حقيقت نفس قدسيّه، و تفطّن به اينكه: در مراتب، «ما به الامتياز» عين
«ما به الاشتراك» است و اين معنى محفوظ است، نه تركيب كه گاه از ما مىشنوى كه
«نفس»، اصل محفوظ در لطايف است، پس همه، فعل آن جوهر قدسى است و به او منسوب است،
اگر چه افعال اين مراتب نازله باشد، به شرط آن كه ناسب عالى باشد، و نور بيّن باشد
در نازل و در صاعد، و چنانكه جائى فرموده: «قُلْ
يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ»[1]. و جائى: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ
حِينَ مَوْتِها».[2]
اينجا هم، آيت كبرى، اگر
بگوئى: «حس» و «وهم» و «ادراك» كرده، رواست، هرگاه اسم «مراتب» باشد. و اگر بگوئى:
«نفس» ادراك كرده، بجاست.
و بالجمله، بعضى از كسانى
كه گفتهاند: نفس ناطقه مدرك جزئيات نيست و همين، عالم به كليّات است و قواى آن
مدرك جزئيّاتاند، بسيار از راه صواب دورند. بلكه توان گفت كه: بديهى وجدانى است،
بودن نفس- بنفسها- مدرك به همه ادراكات و محرّك به همه تحريكات. و شيخ اشراقى-
قدّس سرّه- نيكو تحقيق فرموده است، اين مطلب را. پس، در «حكمة الاشراق» گفته است:
و كما انّ الحواسّ كلّها
ترجع الى حاسّة واحدة و هى الحسّ المشترك، فجميع ذلك فى النّور المدبر الى قوّة
واحدة هى ذاته النّوريه.
و شارح علامه، در شرح
[كتاب] مشار اليه، لفظ «جميع ذلك» را «جميع قوى» قرار داده، چه قواى مدركه ظاهره
و چه باطنه، و چه قواى محرّكه و چه قواى طبيعيّه غاذيه و ناميه و مولّده و خوادم
اينها. و شيخ اشراق، با اين قولش كه: «چنانكه حواسّ ظاهره به حسّ مشترك راجعند،
همچنين، همه اين قوّتها به ذات واحده نوريّه- كه ذات نفس باشند- راجعند»، اشارت
كرده به مبدأ برهانى از ناحيه مدرك، غير آنكه از ناحيه مدرك آمديم، در اتّحاد نفس.
پس، آنچه در «حسّ مشترك»
گويند، همان را مناط اتّحاد قرار مىدهيم و مىگوئيم: [اين حسّ]، مدرك جزئيات و
كليّات و مركب و محرّك همه نفس است.