نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 248
كمال و فعليّت و نوريّت.
پس، صادر اوّل كه عقل اوّل باشد، مثل واجب تعالى، «احدى الذّات» و «احدى الجهة»
نيست، بلكه تركيب دارد از سه جهت؛ «وجوب»، «وجود خاص»، و «امكان». و به عبارت
ديگر: «نور» و «ظلّ» و «ظلمت».
امّا «نور»، وجوب وجه
اللّهى است و امّا «ظلّ»، وجود مشوب به ماهيّت، و امّا «ظلمت» امكان كه عدم است و
ما به حذاء ندارد، چه دو سلب است؛ سلب ضرورت وجود و سلب ضرورت عدم. و اگر خواهى،
بگو: در تعيين سه جهت؛ علم به مبدأ اعنى: به وجوب و وجه الله و علم به ذات خودش، و
اين دو قسم است:
ذات نوريّهاش كه وجود
خاصّ بود و ذات ظلمانيّهاش كه ماهيّت امكانيّهاش بود، پس از علمش به مبدئش.
و اگر خواهى بگو: از جهت
وجوب و نور، چه «علم حضورى» [كه] عين «معلوم» است، عقل ثانى آمد، و از جهت علمش
به ذات نورىاش و وجود خاصّش، يا ظليّتش، «نفس» فلك اطلس آمد، و از جهت علمش،
ظلمانيّتش و امكانش و ظلمتش، «جسم» فلك اطلس آمد.
و بر اين تقرير، وارد
نيايد اعتراض امام رازى و امثالش كه: ماهيّت اعتباريّه، يا امكان- كه سلب است-
چگونه مبدأ فلك مىشوند؟ زيرا كه «علم» مبدأ شد، و ماهيّت و امكان موجود يا وجود
به ماهيّت و امكان، مبدأ شد، نه نفس مفهوم.
و در مثال، چنان است كه
كسى خبير باشد به تقوّم وجودش، به وجود قيّوم تعالى. و از اين خبرت، اهتزازى در وى
پيدا شود كه لا يوصف. و ادراك كمالى در خود و سعادتى كند و شكفتگى در وجه او پيدا
شود. و اگر ادراك نقصى و شقاوتى در خود كند، انقباضى يا اسودادى در وجه او پيدا
شود، چنانكه خواجه عبد الله انصارى گويد: «الهى! چون در تو نگرم، پادشاهىام تاج
بر سر، و چون در خود نگرم، خاك بلكه از خاك كمتر»[1].
و همچنين، از هر عقلى،
عقلى و فلكى نفسا و بدنا فايض شد، تا رسيد به عقل عاشر. پس، از وجوب او نفس ناطقه
و از وجوب مشوب به ماهيّت او، صورت