3-وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَنَسُوااللَّهَفَأَنْساهُمْأَنْفُسَهُمْحشر: 19. نباشيد مانند آنانكه خدا
را از روى بىاعتنائى فراموش كردند و خدا خودشان را از ياد خودشان برد حرف فاء در «فَأَنْساهُمْ»نشان
ميدهد كه نتيجه فراموش كردن خويش است.
4-رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْنَسِيناأَوْ أَخْطَأْنابقره: 286. روشن است كه مراد نسيان
و خطاى مسئول است كه هر دو از روى بىاعتنائى بدستور خدا انجام گرفته است رجوع شود
به «خطأ».
5-سَنُقْرِئُكَ فَلاتَنْسىاعلى: 6.
إقْرَاء بمعنى خوانا كردن است «أقَرَأَهُ:
جَعَلَهُ يَقْرَأُ» در مجمع فرموده: إقْرَاء آنست كه شخص را وادار
بقرائت كنى تا گوش داده اشتباهش را برطرف نمائى. ولى در آيه ظاهرا معنى اوّل مراد
است يعنى: ما تو را خوانا ميكنيم در نتيجه فراموش نميكنى مراد از آن تمكين رسول
اللّه صلّى اللّه عليه و آله از حفظ قرآن است كه اصلا آنرا فراموش ننمايد، اين آيه
مفيد آنست كه آنحضرت بمدد خدا راجع بآيات ابدا فراموشى نداشت.
6-وَ ما كانَ رَبُّكَنَسِيًّامريم:
64. نَسِىّ
بمعنى فراموشكار است يعنى خداى تو فراموشكار نبوده است.
7-يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُنَسْياًمَنْسِيًّامريم: 23. «نسى» را
در آيه بفتح و كسر نون خواندهاند و آن شىء حقير و غير قابل اعتنا است كه
بفراموشى زده شود يعنى: ايكاش پيش از اين ميمردم و چيز نامعتنى به و فراموش شده
بودم.
نشأ:پديد
آمدن. در مصباح گفته:
«نَشَأَالشىءنَشْأً: حدث و تجدّد» صحاح و قاموس و اقرب
مثل مصباح آنرا لازم گفتهاند ولى راغب آنرا مثل انشاء پديد آوردن توأم با تربيت
گفته است. تربيت شدن و تربيت كردن بلند شدن و بلند كردن نيز كه