نجم:اصلنجمبمعنى طلوع و بروز است گويند: «نَجَمَالقرن و النّبات» يعنى شاخ و علف روئيد و ظاهر شد، ستاره را از آن
نجم گويند كه طلوع ميكند (مجمع) راغب اصل آنرا كوكب طالع گفته و «نَجَمَنجوما و نجما» را طلوع و بروز
گويد.
در نهج البلاغه خطبه 59 در باره خوارج فرموده
«كُلَّمَانَجَمَمِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ».
هر گاه رئيسى از آنها ظاهر و طالع گرديد كشته ميشود.
نَجْمهم مصدر آمده و هم اسم، ولى در قرآن مصدر بكار رفته است ايضانُجُومهم مصدر آمده و هم جمع نجم ولى در
قرآن مجيد فقط جمع بكار رفته است.
وَ عَلاماتٍ وَبِالنَّجْمِهُمْ يَهْتَدُونَنحل: 16 و با علاماتى و هم با ستارگان هدايت ميشوند و راه مييابند.
وَالنَّجْمُوَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِرحمن: 6. مراد از نجم در آيه نبات
و علف است مقابل شجر، علت اين تسميه بروز و طلوع آن از زمين است پس نجم نبات
بىساقه و شجر نبات با ساقه ميباشد كه با آمدن زمستان از بين نميرود يعنى علفها و
درختان خدا را سجده ميكنند و از اوامرش پيروى مىنمايند و بعضى آنرا در آيه ستاره
دانستهاند ولى بعيد است.
وَالنَّجْمِإِذا هَوى. ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوىنجم: 1 و 2.هُوِىّبمعنى سقوط است «هَوَىالشّىء هُوِيّا:
سقط من عُلُوّ الى أسفل» مراد ازهُوىّنجم ظاهرا سقوط آن از سمت رأس بطرف
غروب است و شايد «هَوَى:
بمعنى صعود باشد رجوع شود به «هوى».
يعنى: قسم بستاره آنگاه كه فرود ميايد، رفيق شما گمراه نشده و بخطا
نرفته است.
چون اوائل سوره در باره نزول وحى و معراج آنحضرت است بنظر ميايد قسم
بفرود آمدن يا بالا رفتن ستاره با آنمطلب تناسبى دارد.