الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراًالْوَصِيَّةُلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَبقره: 180. مراد از وصيّت همان
وصيّت معمولى است و ظهور آيه در وجوب وصيّت است ولى با ادلّه قطعى ثابت شد كه وصيت
در اينگونه موارد مستحب است نه واجب.
فَلا يَسْتَطِيعُونَتَوْصِيَةًوَ لا إِلى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَيس: 50. توصية بمعنى سفارش و وصيّت
است.
3. مگر
آنانكه ايمان آورده و اعمال نيكو انجام داده و يكديگر را امر بحق و امر بصبر كنند.
وضع:گذاشتن.
مثل گذاشتن بار بزمين.وَتَضَعُكُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَهاحجّ: 2. هر بار دار بارش را
ميگذارد.
وَ الْأَرْضَوَضَعَهالِلْأَنامِرحمن: 10.
مراد از وضع چنانكه گفتهاند ايجاد است. مثلإِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍوُضِعَلِلنَّاسِ لَلَّذِي
بِبَكَّةَ مُبارَكاًآل عمران: 96.
كه بمعنى احداث و ساخته شدن است.لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما
زادُوكُمْ إِلَّا خَبالًا وَلَأَوْضَعُواخِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَتوبه: 47. ايضاع بمعنى سرعت در سير
است. ظاهرا مراد از آن در آيه سرعت وضع است يعنى: اگر منافقان با شما بجنگ خارج
ميشدند جز تباهى نميافزودند و بسرعت در ميان شما منازعه و سستى ميافكندند و بشما
فتنه آرزو ميكردند.
مَوْضِع: مصدر ميمى و اسم مكان استمِنَ الَّذِينَ هادُوا
يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْمَواضِعِهِنساء: 46. از آنانكه يهودى شدند كلمات را از مواضع خود كنار و منحرف
ميكنند رجوع شود به «حرف- تحريف».
فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ. وَ أَكْوابٌمَوْضُوعَةٌغاشيه: 13 و 14. در آن بهشت
سريرهائى است بالا رفته و قدحهائى است گذاشته شده (در كنار چشمهها و نحو آن).