واو:حرف
بيست هفتم از الفباى عربى و در حساب ابجد بجاى عدد شش است. اهل لغت براى آن شانزده
معنى ذكر كردهاند از جمله:
1- عطف.
در اينصورت معنى آن مطلق جمع ميان دو چيز يا چند چيز است گاهى شىء را بر صاحبش
عطف ميكند مثلفَأَنْجَيْناهُوَأَصْحابَ السَّفِينَةِعنكبوت: 15. يعنى نوح و اهل كشتى را نجات داديم و گاهى بر سابقش عطف
ميكند مانندوَ
لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاًوَإِبْراهِيمَحديد: 26. و نيز بلاحقش عطف ميكند مثل:كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَوَإِلَى الَّذِينَ مِنْ
قَبْلِكَ اللَّهُ ...
شورى: 3.
2- واو
حاليّه. مثل: «جاءزيدوَالشمس طالعة» زيد آمد در حاليكه
آفتاب بر آمده بود و آنرا واو ابتداء گويند. 3- واو قسم. مثل:وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ.
إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَيس:
2 و
3.
وءد:وَ إِذَاالْمَوْؤُدَةُسُئِلَتْ. بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْتكوير: 8 و 9. وأد بمعنى زنده بگور
كردن است در قاموس ميگويد: «وادبنته» يعنى دخترش را زنده بگور كرد موؤدة و وئيدة دختر زنده بگور شده
است يعنى: آنگاه كه دختر زنده بگور شده سؤال شود كه بچه گناهى كشته شده است. فرزدق
شاعر درباره خانواده خويش گويد:
و منّا الّذى منع الوائدات
فاحيا الوئيد فلم توأد
يعنى: از ماست آنكه زنده بگور شدهها را از زنده بگور شدن منع كرد و
آنرا زنده كرد پس زنده بگور نشد.
اشاره بجدّ خويش است كه دختران عرب را ميخريد و نميگذاشت زنده