با «قد» فهميده ميشود و تقديرهَلْ أَتى «أهَل أتى» است (تمام شد).
طبرسى، زمخشرى، بيضاوى، جلالين و غيرهم آنرا در آيه فوق بمعنى «قد» گفتهاند.
هلع:إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَهَلُوعاً. إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ
جَزُوعاً. وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاًمعارج: 19- 21. هلع (بر وزن فرس)
جزع و گرسنگى است چنانكه در اقرب الموارد است در صحاح و قاموس گفته: «الْهَلَعُ: افحش الجزع» و در قاموس هلع (بر وزن صرد) را حريص گفته است.
على هذا هلوع يعنى كم صبر و پر طمع. در اينصورت دو آيه بعدى يعنى جزع
بهنگام ضرر و بخل بهنگام نعمت معنى هلوع است در مجمع البيان فرموده: «الْهَلُوعُالشّديد الحرص الشّديد الجزع» در
قاموس و اقرب- الموارد گويد: هلوع كسى است كه از شرّ و ضرر مينالد و بر مال حريص و
بخيل ميباشد اين لفظ فقط يكبار در قرآن مجيد آمده است يعنى: انسان كم صبر و پر طمع
خلق شده آنگاه كه ضرر بيند مينالد و آنگاه كه مال يابد بخل ميورزدإِلَّا الْمُصَلِّينَ.
الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ.
هلك:هلاك
در اصل بمعنى ضايع شدن و تباه گشتن است. چنانكه طبرسى ذيلوَ لا تُلْقُوا
بِأَيْدِيكُمْ إِلَىالتَّهْلُكَةِبقره: 195. گفته و اضافه كرده: آن بودن چيزى است بطوريكه دانسته نيست
كجا است. در اقرب الموارد گفته: بكار نميرود مگر در مرگ بد.
از راغب نيز استفاده ميشود كه ذمّ در آن منظور است و آن عنقريب بررسى
خواهد شد.
مَهْلِك: (بر وزن مغرب) مصدر ميمى است بمعنى هلاكت.وَ جَعَلْنالِمَهْلِكِهِمْمَوْعِداًكهف: 59. براى هلاكت آنان و عدهاى
قرار داديم.
ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنامَهْلِكَأَهْلِهِنمل: 49. سپس بولى و جانشين او
ميگوئيم: ما شاهد مرگ خانواده او نبوديم و از مرگ آنها بىخبريم.