قدر. چنانكه در قاموس و اقرب گفته. مثلوَ رِضْوانٌ مِنَ
اللَّهِأَكْبَرُتوبه: 72.وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِأَكْبَرُنحل:
41. و
آن باعتبار سنّ نيز گفته ميشود مثلقالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَالْكِبَرُ ...آل عمران:
40. كه مراد از آن بزرگى سنّ و پيرى است.
راغب گفته: اصل صغير و كبير در اعيان است و بطور استعاره در معانى
بكار روند. و آن بمعنى سنگينى نيز آيد كه نوعى از بزرگى است مثلكَبُرَعَلَى الْمُشْرِكِينَ ما
تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِشورى: 13. گران است بر مشركان آنچه آنها را بدان ميخوانيد.
كبير: از اسماء حسنى استوَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُالْكَبِيرُحجّ: 62. ظاهرا آن بمعنى عظيم
القدر است چنانكه علىّ بمعنى بلند پايه است در مجمع آنرا «السّيّدالملك القادر على جميع الاشياء» گفته است.
مراجعه بآيات نشان ميدهد كه آن نوعا در ذيل آياتى آمده سخن در قدرت و
احاطه خداوند است و على هذا سخن مجمع تأييد ميشود.
كبير در غير خدا و در كبير معنوى و جسمى و ايضا بمعنى رئيس و رهبر
بكار رفته است مثلذلِكَ هُوَ الْفَضْلُالْكَبِيرُفاطر: 32. كه معنوى استفَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّاكَبِيراًلَهُمْانبياء:
58. كه
ميشود گفت: بزرگى جثّه مراد است. و در آيهإِنَّهُلَكَبِيرُكُمُالَّذِي عَلَّمَكُمُ
السِّحْرَطه:
71. مراد رهبر و رئيس ميباشد.
كبرياء: عظمت و حكومتوَ تَكُونَ لَكُمَاالْكِبْرِياءُفِي الْأَرْضِيونس: 78. و باشد براى شما عظمت و حكمرانى در زمين؟وَ لَهُالْكِبْرِياءُفِي السَّماواتِ وَ
الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُجاثية: 37. مراد از آن در در آيه
ربوبيّت عامه و حكومت مطلقه است و لفظ عزيز و حكيم تا حدّى آنرا معنى ميكند.
كبر: (بكسر اول) بزرگى ايضا تكبّر و خود بينى. مثلوَ الَّذِي تَوَلَّىكِبْرَهُ