قنط:قنوط بضمّ اول بمعنى يأس از خير است «قنطقنوطا: يئس» فعل آن از باب نصر ينصر، علم يعلم، كرم يكرم آيد.وَ هُوَ الَّذِي
يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ماقَنَطُواشورى: 28.
او كسى است كه باران مفيد را پس از مأيوس شدن مردم نازل ميكندفَلا تَكُنْ مِنَالْقانِطِينَحجر: 55.
وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌقَنُوطٌفصلت: 49. قنوط بفتح اول بمعنى
قانط است و ظاهرا يؤس و قنوط هر دو بيك معنى است و شايد فرق با متعلّق باشد.
قنع:در مفردات و اقرب الموارد آمده: قنع يقنع قنوعا از باب منع يمنع
بمعنى سؤال و از باب علم يعلم كه مصدر آن قناعة و قنعان است.
بمعنى رضا و خوشنودى است.فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُواالْقانِعَوَ الْمُعْتَرَّحجّ: 36. از قربانى بخوريد و قانع
وسائل را اطعام كنيد ظاهرا قانع كسى است بآنچه ميدهى راضى باشد خواه سؤال كند يا
نه و معترّ آنست كه با قصد سؤال پيش تو آمده در مجمع از حضرت باقر و صادق عليهما
السلام منقول است:
مُهْطِعِينَمُقْنِعِيرُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ ...ابراهيم: 43. اقناع رأس بلند كردن
آنست، مقنع كسى است كه سرش را بلند كرده يعنى در اجابت ندا كننده سريعاند و سر
بالا نگاهدارند گانند، نگاهشان بخودشان بر نميگردد (فقط بطرف عذاب نگاه ميكنند).
قنوان:وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِهاقِنْوانٌدانِيَةٌ وَ جَنَّاتٍ
مِنْ أَعْنابٍانعام: 99.قِنْوانٌجمع قنو است بمعنى خوشه «دانِيَةٌ»يعنى خوشهها بيكديگر نزديكاند و يا سهل التناولاند يعنى و از نخل
از گل آن خوشههاى نزديك هم و باغاتى از تاك آفريديم اين كلمه فقط يكبار در قرآن
مجيد يافته است.