است و اين لفظ بيشتر از سه بار در قرآن مجيد نيامده است.
مزق:مزق
و تمزيق بمعنى پاره كردن و متلاشى كردن است.فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ
وَمَزَّقْناهُمْكُلَّ مُمَزَّقٍسباء:
19. يعنى
جريان قوم سباء را خبرهاى تازه گردانديم كه زبانزد مردم شدند و آنها را بطور كامل
پراكنده و ديار بديار كرديم. بنا بر آنكه «مُمَزَّقٍ»مصدر باشد نه اسم مكان.
آنگاه كه بطور كامل متلاشى و پراكنده شديد حتما شما در خلقت تازهاى
بوجود خواهيد آمد؟.
ممكن است «مُمَزَّقٍ»را در هر دو آيه اسم مكان گرفت يعنى در هر محلّ متلاشى شدن.
مزن:
(بر وزن قفل) ابر. راغب ابر روشن گفته و در قاموس ابر يا ابر سفيد يا
ابر آبدار آمده است و بيك قطعه از آن مزنة گويندأَ أَنْتُمْ
أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَالْمُزْنِأَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَواقعة:
69. آيا
شما آبرا از ابر نازل كردهايد يا ما؟ در نهج البلاغه خطبه 109. هست
«أَلَاهَتَنَتْ عَلَيْهِمُزْنَةٌبَلَاءً».
مگر ريخت بر او ابر بلا را.
مسح:دست
ماليدن. ازاله اثر شىء.وَامْسَحُوابِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِمائده: 6. بسرهايتان و پاهايتان تا
مفصل مسح كنيد دست بماليد رجوع شود به «رفق- مرفق».