كرده بآتش و مثلقُتِلَ الْإِنْسانُماأَكْفَرَهُبقولى آن در آيه اول بمعنى استفهام است.
موارد حرف بودن «ما» بقرار
ذيل است:
1- ماء
نافيه. و آن اگر داخل جمله اسميّه شود بعقيده نحاة حجازى، تهامى و مكّى عملش مانند
«ليس» رفع اسم و نصب خبر است مثل:ماهذا بَشَراً إِنْ هذا
إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌيوسف:
31. يعنى:
اين بشر نيست بلكه فرشته بزرگوارى است.
2- ماء
مصدريّه. مثل:وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُبِمارَحُبَتْتوبه: 25.
كه در تقدير «برحبها» است
و آنرا موصول حرفى نامند يعنى: زمين با آن وسعتش بر شما تنگ گرديد.
3- ماء
زائده. مثل:إِمَّايَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ
الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُمااسراء: 23. كه در اصل «انما» و ما زائد و براى تأكيد است. و مثل:فَإِمَّاتَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ
أَحَداًمريم:
26.
4- ماى
كافّه. همان است كه بحروف شبيه بفعل داخل ميشود مثل:
5- 7إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْمامَلَكَتْ أَيْمانُهُمْمؤمنون: 6. مراد از «ما» در سوره ليل و شمس خدا و در سوره مؤمنون كنيزانند در اينصورت اطلاق «ما» باولو العقل از چه راه است؟
طبرسى در جوامع الجامع و زمخشرى در كشّاف گفتهاند «ما»