معتبر است و سگ يكى از ماندگان و خواب رفتگان در آنمدت بوده است.
آيه زير مطلب را هر چه بيشتر روشن ميكندسَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ
رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ. وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً
بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ: 21. اين آيه تقريبا صريح است كه
سگ نيز در آنمدت مانند آنها بخواب رفته و مانده بود و اگر چند روزى دم غار بوده و
از بين رفته بود ديگر لزومى نداشت كه مصرّانه در رديف آنها قرار گيرد.
از اين دو آيه بدست ميايد: اولا: علت بيدار كردن آنها يكى اين بود كه
بدانند مدت خوابشان چقدر بوده؟ در بند «2» راجع بآن صحبت شد.
ثانيا: بنظر ميايد مقدارى پس از طلوع آفتاب بغار رسيده و وقت عصر
بيدار شدهاند لذا فكر كردهاند اگر يكشب گذشته باشد پس يكروز خفتهاند و اگر يك
شب نگذشته پس مقدارى از روز را كه فاصله قبل از ظهر و عصر باشد در خواب بودهاند.
ثالثا: طول مدت خواب را ابتدا اصلا ندانستهاند زيرا زمان در خواب
محسوس نيست و فكر كردهاند كه شهر همان، پادشاه همان، و مردم همانند لذا بفرستاده
كه براى طعام ميرفت گفتهاند: خودش را ناشناس كند و مكان و جريان آنها را بكسى
روشن نكند كه در آنصورت يا سنگسارشان ميكنند و يا به بتپرستى ميكشانند. غافل از
اينكه: