responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : قاموس قرآن نویسنده : قرشی، سید علی اکبر    جلد : 5  صفحه : 218

تو از روى تجاوز غالب نشوند.

تا بر شهر محترم وارد نشوند آنگاه هر چه خواهى بفرما.

آنگاه مقدمات قشون ابرهه قسمتى از چهارپايان قريش را بغنيمت گرفتند كه دويست شتر از عبد المطلب در آن بود آن بزرگوار براى استرداد شتران بقشون ابرهه آمد، دربان بابرهه گفت: اى پادشاه، بزرگ و آقاى قريش پيش تو ميايد او كسى است كه انسانها را در قبيله و وحوش را در كوهها اطعام ميكند.

ابرهه گفت: مأذون است بيايد، عبد المطلب عليه السّلام مردى تنومند و خوش سيما بود ابرهه چون او را ديد بزرگتر از آن ديد كه پائين‌تر بنشاند و نيز خوش نداشت كه با خودش در سرير بنشيند لذا از تخت پائين آمد با او بر زمين نشست گفت: حاجتت چيست؟

فرمود: دويست شتر كه پيشاهنگان سپاه تو بغنيمت گرفته‌اند.

گفت: تو را ديدم باعجابم آوردى و چون سخن گفتى از مقامت در نظر من كاسته شد.

فرمود: چرا اى پادشاه؟

گفت: آمده‌ام خانه‌ايرا كه موجب عزّت و آبرو و فضيلت شماست و دينى كه بآن عبادت ميكنيد ويران و پايمال كنم، تو با من درباره شترانت سخن ميگوئى و درباره منصرف شدن از تخريب بيت سخن بميان نياوردى؟! عبد المطلب فرمود: پادشاها من صاحب شترانم و در خصوص مال خود با تو صحبت ميكنم اين خانه پروردگارى دارد كه اگر بخواهد آنرا حمايت ميكند بمن مربوط نيست.

ابرهه از اين سخن ترسيده دستور داد شتران آنجناب را پس بدهند ...

لشكريان تصميم بتخريب بيت اللّه گرفتند آنشب تيرهاى شهاب بسيار در هوا مشاهده شد گوئى شب با آنها سخن ميگفت، احساس كردند كه شب آبستن عذابى است ...

هنگام طلوع آفتاب پرندگانى در هوا مشاهده شدند كه هر پرنده يك سنگريزه در منقار و دو تا در پاهايش‌

نام کتاب : قاموس قرآن نویسنده : قرشی، سید علی اکبر    جلد : 5  صفحه : 218
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست