تفقّد آنست كه در حال غيبت چيزى از حال آن جويا شويم، يعنى از
پرندگان جويا شد و گفت: چرا هدهد را نمىبينم. اين ماده بيشتر از سه بار در قرآن
نيامده است.
فقر:حاجت.فَقِير: حاجتمند.
احتياج را از آن فقر گفتهاند كه آن بمنزله شكسته شدن فقار ظهر (ستون
فقرات) است در تعذّر رسيدن بمراد (مجمع).
ناگفته نماند: حاجت يكدفعه حاجت ذاتى است مثليا أَيُّهَا
النَّاسُ أَنْتُمُالْفُقَراءُإِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُفاطر: 15. اى مردم شما بخدا
محتاجيد و خدا اوست بىنياز ستوده. اين شامل حال همه است حتى ميلياردرها، و يك
دفعه بمعنى نادارى و بىچيزى است مثلوَ مَنْ كانَفَقِيراًفَلْيَأْكُلْ
بِالْمَعْرُوفِنساء: 6.فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَالْفَقِيرَحج: 28.
فَاقِرَه: داهيه بزرگ. اين از آنست كه بلاى بزرگ پشت انسان را ميشكندوَ وُجُوهٌ
يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ. تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِهافاقِرَةٌقيامة: 24 و 25.
چهرههائى در آنروز درهم كشيده است توقّع دارد كه بلائى كمر شكن بسرش
آيد.
فقع:إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُفاقِعٌلَوْنُها تَسُرُّ
النَّاظِرِينَبقره: 69. فقع بمعنى زردى شديد است «فَقَعَلونهفَقْعاً: اشتدّت صفرته» يعنى: آن گاوى
است زرد پر رنگ كه بينندگان را شاد ميگرداند، اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده
است.
فقه:
(بكسر اول) فهميدن. در مصباح گفته: «الْفِقْهُ: فهم الشّىء».
قالُوا يا شُعَيْبُ مانَفْقَهُكَثِيراً مِمَّا
تَقُولُ ...هود: 91. گفتند اى شعيب ما بسيارى از آنچه را كه ميگوئى نمىفهميم.لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَبِهااعراف: 179. قلوبى دارند كه
با آنها نمىفهمند.