3- «هُوَالَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ
ثُمَّ اسْتَوى عَلَىالْعَرْشِيَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما
يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما
كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»حديد: 4. در اين آيه استوا بر عرش
علم بجزئيات تفسير شده است.
عرش در اين آيات همان است كه گفته شد. يعنى بر مركز دستورات استيلاء
يافت، امر تمام جهان را تدبير ميكند.
بعضىها گفتهاند: عرش مصداق خارجى ندارد و معنى «ثُمَّاسْتَوى عَلَىالْعَرْشِ» ... «الرَّحْمنُعَلَىالْعَرْشِاسْتَوى»كنايه است از استيلاء خدا بر عالم
خلق و بسيار ميشود كه استواء بر شىء بمعنى استيلاء و تسلط آيد چنانكه شاعر گفته:
قَدِ اسْتَوَى بَشَرٌ عَلَى الْعِرَاقِ
مِنْ غَيْرِ سَيْفٍ وَ
دَمٍ مُهْرَاقٍ
يا اينكه استواء بر عرش بمعنى شروع در تدبير است. چنانكه سلاطين چون
شروع در اداره امور كنند بر تخت قرار ميگيرند ...
در الميزان ج 8 ص 159 در جواب اين سخن فرموده: جارى مجراى كنايه
بودن «ثُمَّاسْتَوى عَلَىالْعَرْشِ»بحسب لفظ
هر چند حق است ولى اين منافى با آن نيست كه در آنجا حقائق موجوده وجود داشته باشد
و اين عنايت لفظيه بآن تكيه كند ... «ثُمَّاسْتَوى عَلَىالْعَرْشِ»در عين اينكه تمثيل است و احاطه تدبيرى خدا را بيان ميدارد، دلالت
ميكند كه در آنجا مرحله حقيقى وجود دارد و آن مقامى است كه زمام همه امور با همه
كثرت و اختلاف در آن جمع است. آيات ديگريكه عرش را بتنهائى ذكر كرده و بخدا نسبت
ميدهند دليل اين مطلباند مثل «وَهُوَ رَبُالْعَرْشِالْعَظِيمِ» «الَّذِينَيَحْمِلُونَالْعَرْشَوَ مَنْ حَوْلَهُ ...» «وَيَحْمِلُعَرْشَرَبِّكَ فَوْقَهُمْ
يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ» ...
نظرى بروايات
1- در كافى باب (العرش و الكرسىّ) ضمن حديثى از حضرت رضا عليه السّلام نقل