رِدْف (بكسر اول) بمعنى تابع است همچنين است رادفه «يَوْمَتَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ
تَتْبَعُهَاالرَّادِفَةُ»نازعات: 6
و 7. روزى كه لرزنده ميلرزد در پس آن لرزه ديگرى كه در رديف آن است ميايد.
مردف آنست كه ديگرى را در رديف خود قرار دهد ابو عبيده رادف و مردف
را بيك معنى گرفته است (راغب) «أَنِّيمُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِمُرْدِفِينَ»انفال: 9.
من شما را يارى ميكنم با هزار نفر ملك كه ملائكه ديگرى را در رديف و پشت سر خود
دارند.
ردم:گرفتن شكاف با سنگ (مفردات) «رَدَمْتُالثُّلْمَةَ: سَدَدْتُهَا» و نيز رَدْم بمعنى سدّ آمده (صحاح) «فَأَعِينُونِيبِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ
وَ بَيْنَهُمْرَدْماً»كهف: 95. با نيرويى بمن كمك كنيد تا ميان شما و آنها سدى قرار بدهم.
آيه درباره سدّ ذو القرنين است كه در «قرن» خواهد
آمد انشاء اللّه. در دعاى 17 صحيفه آمده
يعنى ميان ما و شيطان سدّ محكمى قرار ده در نهج البلاغه خطبه 188
فرموده
«وَرَدْمِ الصَّفِيحِ».
صفيح بمعنى سنگ عريض است يعنى سدّ سنگ عريض.
ردى:هلاكت. تردى: قرار گرفتن در معرض هلاكت. (مفردات).
«فَلايَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ
لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُفَتَرْدى»طه: 16. تو را آنكه بقيامت ايمان ندارد و تابع هواى نفس است از قيامت
باز ندارد هلاك ميگردى.
«قالَتَاللَّهِ إِنْ كِدْتَلَتُرْدِينِ»صافات:
56. گفت
بخدا قسم نزديك بود هلاكم كنى. «وَما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذاتَرَدَّى»ليل: 11.
يعنى چون در معرض هلاكت قرار گيرد مال وى بى نيازش نميكند مترديه بمعنى ساقط شده و
آن حيوانى است كه از بلندى افكنده شود تا بميرد و آن در جاهليت رسم بود كه اسلام
آنرا ممنوع كرد و در «بحر» گذشت «وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُوَ النَّطِيحَةُ ...»مائده: 3. در نهج البلاغه خطبه 87 فرموده