«ذرع» گذشت
كه ميان اعمال دنيا و اين زنجيرها تناسبى هست. غلّ طوقى است كه در گردن مىنهند و
سلسله مطلق زنجير است.
ناگفته نماند: تسلسل بمعنى اضطراب است گويا بزنجير از آن سلسله
گفتهاند كه حلقههاى آن نوعا متحرك است.
«إِنَّاأَعْتَدْنا
لِلْكافِرِينَسَلاسِلَوَ أَغْلالًا وَ سَعِيراً»انسان: 4. طبرسى گويد: اهل مدينه و
ابو بكر بنقل از عاصم و كسائى سَلاسِلًا را با تنوين خواندهاند و در حال وقف با
الف ميخوانند و ابن كثير و خلف سلاسل خواندهاند بدون تنوين.
از اين آيه و آيه ما قبل بخوبى روشن است كه اغلال غير از سلاسل است.
سلط:سلطه بمعنى قدرت است (اقرب) راغب سلاطه را تمكّن و قدرت از روى قهر
گفته است «سَلَّطَهُعَلْيِه» يعنى او را بر آنديگرى
غالب كرد «وَلَوْ شاءَ اللَّهُلَسَلَّطَهُمْعَلَيْكُمْ ...»نساء: 90.
اگر خدا ميخواست آنها را بر شما مسلّط و غالب ميكرد.
سلطان:دليل و غلبه كه عبارت اخراى تسلّط است. «إِنْعِنْدَكُمْ مِنْسُلْطانٍبِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»يونس: 68. شما را باينكه ميگوئيد
دليلى نيست آيا بخدا نسبت ميدهيد آنچه را كه نميدانيد. و مثل «إِنَّعِبادِي لَيْسَ لَكَ
عَلَيْهِمْسُلْطانٌإِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ
مِنَ الْغاوِينَ»حجر: 42.
كه در اين آيه نيز بمعنى تسلّط و غلبه است.
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است.
دقّت در موارد استعمال سلطان نشان ميدهد كه در قرآن مجيد فقط در
معناى تسلط و دليل بكار رفته است.
سلطان گاهى در معجزه بكار رفته بعنوان آنكه سبب تسلط است نحو «ثُمَّأَرْسَلْنا مُوسى وَ
أَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَسُلْطانٍمُبِينٍ»مؤمنون: 45.
«سُلْطانٍمُبِينٍ»بيان آيات است كه معجزهها بوده
باشد.