لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُمانند كوه استوارى سينه بزمين زد
لذا خداوند فرمود: براى تو فتحى آشكار پيش آورديم تا گناهان دور و نزديكت را (كه
همان خيالات بوده باشد) بيامرزيم و ديگر آن خيالات بذهن تو نيايد آخرين سورهايكه
بآنحضرت نازل شده سوره نصر است كه فرموده «إِذاجاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَيْتَ النَّاسَ
يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْواجاً. فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ
اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً».
يعنى چون يارى خدا و فتح آمد و ديدى كه مردم فوج فوج بدين خدا داخل
ميشوند خدا را تسبيح و حمد بگوى و آمرزش بطلب. طلب آمرزش ديگر براى چيست؟! يعنى
حالا كه با چشم خود ديدى دين جاى خود را گرفت و بعوض يك يك، گروه گروه داخل دين
ميشوند و وعده خدا عملى شد ديگر از آن خيالات كه داشتى آمرزش بخواه؟
مفسران در تقريب آيه شريفه اقوالى دارند كه از نظر نگارنده قانع
كننده و دلچسب نيست و بآنچه گفتهام اعتماد دارم.
بعضى از بزرگان فتح را صلح حديبيه گرفته و از آيات سوره كه صلح مزبور
را يادآورى ميكند استمداد كرده است. ناگفته نماند گرچه در آيات اين سوره راجع بصلح
حديبيه مطالبى هست ولى بعيد بنظر ميرسد مراد صلح باشد در روايت امام رضا عليه
السّلام آمده كه فتح مكه فرمودهاند.
و اگر مراد از فتح، جريان حديبيه باشد باز سخن ما بقوت خود باقى است
و صلح حديبيه سبب آرامش خاطر آنحضرت گرديد و ديد كه وعدههاى خدا بتدريج جاى خود
را ميگيرد و اللّه العالم.
* «فَيَوْمَئِذٍلا يُسْئَلُ عَنْذَنْبِهِإِنْسٌ وَ لا جَانٌّ»رحمن: 39، بنظر ميايد مراد از اين
سؤال، سؤال استفهام است يعنى از كسى پرسيده نميشود تو چه كاره بودهاى زيرا خداوند
بهمه چيز داناست و آنگهى فرموده «يَوْمَئِذٍتُعْرَضُونَ لا تَخْفى مِنْكُمْ خافِيَةٌ»حاقة: