عَلَيْكُمْرَقِيباً»نساء: 1. «لايَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ ...وَ كانَ اللَّهُ عَلى
كُلِّ شَيْءٍرَقِيباً»احزاب: 52. «فَلَمَّاتَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَالرَّقِيبَعَلَيْهِمْ ...»مائده:
117. دقّت در هر سه آيه روشن ميكند كه رقيب بمعنى حافظ و عالم باعمال است نه مطلق
حافظ در مجمع از ابن زيد نقل شده كه رقيب بمعنى عالم است و گفته حافظ با عالم
متقارباند.
پس خداوند رقيب است يعنى حافظ تمام اعمال است و چيزى از او پوشيده
نيست. چنانكه در آيه «مايَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ
إِلَّا لَدَيْهِرَقِيبٌعَتِيدٌ»ق: 18. مراد از رقيب حافظ و ضابط اعمال و كلمات است.
رقد:خوابيدن. «رَقَدَرَقْداً: نام» (اقرب) راغب رُقَاد را خواب راحت و كم گفته است «وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً
وَ هُمْرُقُودٌ»كهف: 18.
رقود جمع راقد است يعنى آنها را بيدار پنداشتى حال آنكه راحت خفتگان بودند.
راغب ميگويد علت اينكه خواب راحت و طويل اصحاب كهف رقاد (خواب راحت و
كم) خوانده شده چون نسبت بمرگشان كم بود. مرقد بمعنى مضجع و خوابگاه است «ياوَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا
مِنْمَرْقَدِنا ...»يس: 52.
اى واى بر ما كى ما را از خوابگاهمان بر انگيخت. در اين آيه قبور را
خوابگاه خوانده است.
رق صفحه پوستى است كه در آن مينويسند. طبرسى فرموده: رقّ پوستى است
كه در آن چيزى نوشته شود و اصل آن از لمعان است گويند:تَرَقْرَقَالشَّيْءُ: اذا لمع» صحاح گويد:
رقّ آنست كه در آن مينويسند و آن پوست نازكى است. راغب و زمخشرى