و ممتزج ميشوند و بصورت گياه در ميايند. على هذا باء در «به» براى سببيّت است. ممكن است باء را براى تعديه گرفت يعنى گياه زمين با
آب آميخته شد.
وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَالْخُلَطاءِلَيَبْغِي بَعْضُهُمْ
عَلى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...ص: 24 خلطاء جمع خليط و آن بمعنى
رفيق و همسايه و شريك است مراد از آن در آيه شريفه شركاء است كه مال خود را با مال
شريك خود مىآميزند.
خلع:بر كندن.إِنِّي أَنَا رَبُّكَفَاخْلَعْنَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىًطه: 12 منم پروردگار تو پا پوش خود
را بر كن كه تو در وادى پاك طوى هستى.
بعقيده الميزان وادى سينا در اثر خطاب خدا و مقام قرب و موطن حضور و
مناجات، مقدس شد و شرط ادب آن بود كه موسى در آنجا بىكفش باشد لذا امر بخلع نعل
شد، مقدّس بودن كعبه شريف و مساجد و مشاهد مشرّفه همه از اين باب است، شرافت مكان
بسبب عبادت مخصوص و يا واقعه محترمى است كه در آن تشريع و يا در آنجا واقع شده و
گرنه ميان اجزاء زمان و مكان تفاضلى نيست.
اين سخن قوى و صحيح است و صدر آيهإِنِّي أَنَا رَبُّكَو آيه ما قبلنُودِيَ يا مُوسىو آيات ما بعد، شاهد آناند در
مجمع از كعب و عكرمه نقل كرده:
علت اين خطاب آن بود كه كفش موسى از پوست ميته خر بود و در وجه سوّم
از وجوه چهارگانه ميگويد: علّت اين دستور آنست كه پا برهنه بودن علامت تواضع و
فروتنى است و لذا بزرگان سلف پا برهنه طواف ميكردند و آنرا از اصمّ نقل ميكند. اين
وجه نيز قابل قبول و طبع پسند است.
آنچه از بعض صوفيّه نقل شده كه مراد از آن تمكّن و استقامت است
بىمدرك و خالى از اعتبار ميباشد.