بنظر ميايد مراد از «خسر» كم
شدن معمولى و از بين رفتن عمر است و اين يك حساب طبيعى است. هر كسى با دنيا آمدن
عمر و زندگانيش شروع ميشود و با مردن پايان مييابد. گذشت زمان بتدريج از عمر آدمى
ميكاهد. على هذا همه در نقصان و كم شدناند.
اگر گوئى: اين حكم شامل همه است، صالح و طالح هر دو چنيناند پس چرا
اهل ايمان و نيكو كاران استثنا شدهاند؟
گوئيم: قرآن مجيد دنيا و آخرت را يكجا حساب ميكند و آندو را از هم
جدا نميداند. در اين صورت اگر دو دانه گندم را كه يكى بريان شده و سلول زندهاش
مرده و يكى عادى است در زمين بكاريم هر دو مىپوسند و تلخ ميگردند ولى اوّلى فقط
ميپوسد و چيزى از آن باقى نمىماند، امّا دوّمى در حال پوسيدن و تلخ شدن جوانه
ميزند، ريشه ميدواند، سر از خاك بيرون ميكند و بچيز ديگر كه عالى و قوى و پر بركت
است تبديل ميگردد.
حساب مؤمن و كافر همين است كافر فقط تباه و تمام ميشود بتدريج
زندگانى و مهلت خود را از دست ميدهد ولى مؤمن در حال كم شدن بشىء ديگر كه عالى و
قابل بقاست تبديل ميگردد البته با توأم بودن حساب دنيا و آخرت.
وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ
لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّاخَساراًاسراء: 82 «خسار» مجموعا
سه بار در قرآن مجيد آمده است يكى آيه فوق و ديگرىوَ لا يَزِيدُ
الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّاخَساراًفاطر: 39 و سوّمى آيه 21 از سوره نوح. و همه با ضلالت تطبيق ميشود.
آيه اوّل كه در باره قرآن است حاكى از آنست كه قرآن نسبت بمؤمنان
رحمت و شفاى دردهاى درونى و بيرونى است ولى