قاموس و صحاح آنرا داورى گفته است در مجمع ذيل آيه 32 بقره گويد:إحكامبمعنى اتقان و استوار كردن است و
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد. در صحاح هست: «الْحَكِيمُ: الْمُتْقِنُ لِلْأُمُورِ» حكيم كسى است كه كارها را استوار و محكم
كند.
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است و آن در
تمام موارد صادق است. قضاوت و داورى كه يكى از معناى آنست در حقيقت منع از فساد و
براى اصلاح است همچنين است استوار كردن و غيره در اينجا لازم است بچند مورد از
موارد استعمال اين كلمه و مشتقات آن اشاره شود:
إِنَّ اللَّهَ قَدْحَكَمَبَيْنَ الْعِبادِغافر: 48وَ إِنْحَكَمْتَفَاحْكُمْبَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِمائده: 42 در اين دو مورد و نظائر آن، حكم بمعنى قضاوت و داورى است
كه يكنوع منع از فساد و براى اصلاح است.
فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّىيُحَكِّمُوكَفِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْنساء:
65 تحكيم
بمعنى حكم و حاكم قرار دادن است يعنى نه قسم به پروردگارت مؤمن نميشوند تا آنكه در
اختلافشان تو را حكم و داور قرار دهند.
*فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَيُحْكِمُاللَّهُ آياتِهِحجّ: 52 احكام بمعنى استوار و محكم
كردن است يعنى خدا آنچه را كه شيطان القاء كرده نسخ ميكند سپس آيات خود را استوار
مىنمايد.
1، احكام در مقابل تفصيل واقع شده و مرحله قبلى تفصيل است و در آن
مرحله، تفصيل و تشتّت نيست.
ممكن است مراد از «أُحْكِمَتْ»آن باشد كه آيات قرآن با تمام اختلاف مضامين و دستورهاى گوناگون و
معارف متفاوت، همه داراى يكهدف و يك غرض است و در تمام آنها، همان غرض