اين شهر ساكن شويد و از آن در هر محل كه خواستيد بخوريد (البته با
مراعات قوانين) و بگوئيد اين شهر نشينى فرود آمدن و محدود شدن است (يعنى اين را
بدانيد و يقين كنيد) و از باب شهر در حال خضوع وارد شويد (در حاليكه آماده
بپذيرفتن قوانين همزيستى هستيد) و اگر چنين كنيد قهرا نيكو كار خواهيد بود و آن
باعث غفران گناهان شماست و نيكو كاران را وسائل مغفرت و تعيّش ميافزائيم.
آنچه گفته شد كاملا طبيعى و قابل قبول است و ديگر احتياج به تأويلات
بعيده كه از امثال قتاده نقل شده، نيست. طالبان تأويلات بتفاسير رجوع كنند.
حطم:شكستن. «حطمهحطما: كسره»ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ
لايَحْطِمَنَّكُمْسُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُنمل: 18 وارد مساكن خويش شويد تا
شما را سليمان و لشگريانش در هم نشكنند. (پايمال نكنند).
حطام آنست كه از خشكى شكسته شودثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ
مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُحُطاماًزمر: 21 سپس ميخشكد و آنرا زرد شده مىبينى و سپس شكسته و ريز ريز
ميشود.
جهنّم از آن جهت حُطَمَه ناميده شده كه هر چيز را ميشكند و خورد
ميكندكَلَّا
لَيُنْبَذَنَّ فِيالْحُطَمَةِوَ ما أَدْراكَ مَاالْحُطَمَةُنارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُهمزه: 4- 5 حتما بحطمه انداخته
ميشود. چه دانى حطمه چيست؟
آتش افروخته خداست.
حظر:منع. راغب گويد:
حظر آنست كه چيزى را جمع كرده در آغل بگذارى. (در اين صورت آنچيز را
از ديگران منع كردهاى).
از اينجاست كه محظور بمعنى ممنوع آمده استوَ ما كانَ عَطاءُ
رَبِّكَمَحْظُوراًاسراء: 20 عطاى پروردگار تو ممنوع
نيست.
إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا
كَهَشِيمِالْمُحْتَظِرِقمر: 31 هشيم: چوبهاى خشكى است كه
ميشكند و ميريزد. محتظر (بصيغه فاعل) كسى است كه براى باغ و