كه بپرداخت آن قادر باشيم. بالاخره با وضع جزيه بر نصاراى نجران، اين
واقعه پايان يافت.
ذيل اين مطلب
نا گفته نماند: باتفاق شيعه و اهل سنّت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و
آله فقط على و فاطمه و حسنين عليهم السّلام را با خود بمباهله برد، با آنكه «نِساءَناوَأَبْناءَناوَأَنْفُسَنا» در آيه شريفه جمع است و خدا بدعوت
جمع دستور داده بود. ناچار بايد گفت و واقع هم اين است كه در آنروز مصداق واقعى «أَبْناءَنا»دو نفر
بيشتر نبودند و مصداق واقعى «نِساءَنا»فقط حضرت فاطمه ع و مصداق واقعى «أَنْفُسَنا»فقط على عليه السّلام بود و گر نه لازم بود كه ديگران را نيز ببرد تا
صيغه جمع مصداق پيدا كند، على هذا اين آيه، عظمت شأن اين چهار بزرگوار را بيشتر از
آنچه بتصوّر آيد روشن ميكند، مخصوصا كلمه «أَنْفُسَنا»كه حضرت مولى الموالى در آن مصداق نفس رسول صلّى اللَّه عليه و آله و
سلّم گرديده است.
در المنار بعد از نقل اينكه:
روايات در رفتن اين چهار نفر با آنحضرت، متفقاند مطلب ناصحيحى آورده
كه ميشود از بزرگترين اغلاط و تعصّبات نا بجاى محمد عبده بحساب آورد. عجبا!!!!
تعصّب و تحت تأثير محيط بودن با دانشمندان چهها ميكند با آنكه چند سطر پيش
ميگويد: مسلم و ترمذى و ديگران آنرا از سعد (وقّاص) نقل كردهاند باز در ذيل
ميگويد: حديث را شيعه وضع كردهاند! واقعا موى بر اندام آدمى راست ميشود اى روى
تعصّب سياه!! دانشمندى مثل محمد عبده كه از ديدن نهج البلاغه بيخود ميشود و بشرح
آن كمر مىبندد و هر جا در تفسيرش بيخردان و نادانان و حتى ابو هريره را كه پيش
دنياى اهل سنّت مقبول است بباد انتقاد ميگيرد، ولى در زمينه ما نحن فيه و امثال آن
چنان كج ميرود كه باعث اعجاب هر بيننده است.
نا گفته نماند: علامه طباطبائى در ج 3 الميزان ذيل آيه شريفه در