فقط صورت اول بنفع آنحضرت بود. سال دهم هجرى است فعاليّتها بثمر
رسيده، حضرت حكومت و تشكيلات و ساز و برگ دارد، نصاراى نجران مسلمان نشدند كه
نشدند، اقدام باين خطر بزرگ يعنى چه؟ خدايا اين مرد بزرگ چه قدر ايمان و اطمينان
خاطر داشته و بدين و خداى خود چقدر مؤمن بوده است؟!!! با متانت و آرامش خاطر،
بآنها پيشنهاد مباهله ميكند يعنى: دست بسوى آسمان بردارم و از ربّ العالمين و پديد
آورنده كائنات بخواهم تا شما را در اثر اين لجاجت كه بخرج ميدهيد تار و مار كند.
بايد يقين كرد كه اگر آنحضرت در حقانيت دعوت خود ذرّهاى ترديد داشت
هرگز چنين پيشنهاد محيّر العقولى نميكرد.
در هر حال، نصارى چون بمنزل خود برگشتند گفتند: اگر فردا با قوم خود
آمد مباهله بكنيم چون اگر بدعوت خود ايمان نداشته باشد اهل بيت خويش را نمياورد
وقت صبح ديدند با چهار نفر ميايد كه عبارتند از دو پسر و يك مرد و يك زن. گفتند
اينها كيستند؟ جواب شنيدند: اين پسر عمّ و دامادش على كه محبوبترين خلق پيش اوست و
اين دو فرزند اوست و اين زن دختر او فاطمه است كه پيشش از همه عزيزتر است. در نقل
مجمع البيان هست كه آنحضرت در وقت آمدن دست در دست على داشت و حسن و حسين پيش رويش
بودند و فاطمه در پى ايشان ميآمد صلوات اللَّه عليهم اجمعين.
آنحضرت پيش آمد و بر دو زانو نشست! ابو حارثه كه اسقف نصارى بود از
ديدن آن وضع گفت:
بخدا مانند انبياء بزانو نشست گويند اسقف گفت: صورتهائى مىبينم كه
اگر از خدا بخواهند كوهى را از جايش بر كند البتّه خواهد كند! مباهله نكنيد هلاك
ميگرديد بعد گفت: يا ابا القاسم ما مباهله نميكنيم و مصالحه ميكنيم با ما مصالحه
كن بر مبلغى