يعنى: آنگاه كه موسى بقوم خود گفت: خداوند بشما امر ميكند كه گاوى را
ذبح كنيد گفتند: آيا ما را مسخره گرفتهاى؟ گفت:
بخدا پناه مىبرم كه از نادانان باشم.
گفتند: پروردگار خويش را بخوان تا بما روشن كند گاو چگونه است؟
گفت: خداوند ميگويد: آن گاوى است نه پير و نه خرد سال سنّش ميان اين
دو است پس آنچه امر ميشويد بجاى آوريد.
گفتند: پروردگار خويش را بخوان تا روشن كند رنگ آن چگونه است؟ گفت:
خداوند ميگويد: آن گاوى است زرد پر رنگ كه بينندگان را مسرور ميكند.
گفتند: پروردگارت را بخوان تا روشن كند اين گاو چگونه است؟
اين گاو بر ما ميان گاوان مشتبه گشته است و ما انشاء اللَّه هدايت
يافتهگانيم و ترديدمان بر طرف خواهد شد.
گفت: خدا ميگويد: آن گاويست نه رام است كه زمين را شخم زند و نيز كشت
را آب نميدهد سالم است و خطّ و خالى در آن نيست. گفتند اكنون حق را آشكار كردى پس
گاو را ذبح كردند و نزديك نبودند كه ذبح كنند. و چون نفسى را كشتيد و در آن اختلاف
كرديد خداوند روشن ميكند آنچه كه پنهان ميداريد. گفتيم بزنيد آنرا ببعض گاو،
خداوند اين چنين مردگان را زنده ميكند.
اين داستان كه سوره بقره با آنهمه تفصيل و حقائق كه در بر دارد باين
نام خوانده شده از چند جهت