خود بشدت دلالت دارد و چون با شديد توصيف شود، مزيد شدّت را ميرساند.
طبرسى و جوهرى و قاموس آنرا شدّت اخذ معنى كردهاند و راغب اخذ
بصلابت گفته است نا گفته نماند: قدرت و توانائى لازمهى اخذ بشدّت است لذا در
آيهى «فَأَهْلَكْناأَشَدَّ مِنْهُمْبَطْشاً»زخرف:
8، در معنى لازم بكار رفته است يعنى: كسانى را كه از اهل مكّه قويتر و
نيرومندتر بودند هلاك كرديم، همچنين آيهى 36 از سورهى ق.
بطش قهرا بمعنى انتقام و عذاب هم بكار ميرود زيرا اين هر دو مصداق
اخذ بشدّتاند «يَوْمَنَبْطِشُالْبَطْشَةَالْكُبْرى إِنَّا
مُنْتَقِمُونَ»دخان: 16، روزى اخذ ميكنيم، انتقام ميكشيم انتقام بزرگ را. «وَلَقَدْ أَنْذَرَهُمْبَطْشَتَنا»قمر: 36،
لوط از اخذ و عذاب ما آنها را ترسانيد.
«وَإِذابَطَشْتُمْبَطَشْتُمْجَبَّارِينَ»شعراء: 130. بنظر ميايد كه مراد از
بطش انتقام و تنبيه است و آنها انتقام عادلانه نداشتند لذا هود بآنها گفت: چون
انتقام گرفتيد مانند ستمگران انتقام ميكشيد اندازهى جرم را مراعات نميكنيد.
بطل:باطل: ناحق. و آن چيزى است كه در مقام فحص ثبات ندارد و در فعل و قول
بكار ميرود (مفردات).
باطل آنست كه در قضاوت عمومى مضمحل ميشود و بشر در عين ابتلا بباطل
بمضرّ و نا حق بودن آن حكم ميكند.
«فَوَقَعَالْحَقُّ وَبَطَلَما كانُوا يَعْمَلُونَ»اعراف: 118، حق ثابت شد و جاى خود
را گرفت و ناحق بودن آنچه ساحران ميكردند آشكار شد.
نا گفته نماند باطل مقابل حق است و آن با فاسد و بى اثر و ضايع نيز
مىسازد در اقرب الموارد آمده «بطل ...: فسد،
او سقط حكمه و ذهب ضياعا و خسرا» از اين معانى در قرآن كريم بسيار يافت ميشود.