از عدم كفايت يا سكوت دلايل موجود در منابع فقه را جبران مىكند. در
واقع، اجتهاد بدون اتكا به اين اصول، پويايى و زايندگى خود را از دست داده، نمىتواند
در مقابل معضلات و مشكلات روزافزونى كه به مقتضاى زندگى و آثار و تبعات مترتب بر
آن حادث مىشود، پاسخ شايستهاى ارائه كند. 2. واقعيت اين است كه عمدهترين خطوط و محورهاى حركتهاى فردى و اجتماعى
جامعه اسلامى در فقه اسلام ترسيم شده و منابع چهارگانه كتاب، سنت، اجماع و عقل،
ابزارهايى براى شناخت اين محورها و خطوطند؛ اما على رغم اينكه دين اسلام آخرين و
كاملترين اديان است، تعيين تكليف براى هر مورد خاص و استنباط حكم مشخص آن، چيزى
نيست كه در آغاز قابل تدارك و پيشبينى باشد. به اين سبب در فقه غنى شيعه، اجتهاد پويا براى مواجهۀ مؤثر با
مشكلات و پيچيدگيهاى جديد فردى و اجتماعى رسالت و كاربرد مهم و وسيعى دارد و در
اين زمينه، اصول عمليه همچون ابزارى مناسب و بسيار كارآمد مورد استفاده مجتهد قرار
مىگيرد. 3. در مورد قانونگذارى نيز اين ضرورت در قالب و شكل ديگرى تجلى مىكند. قانون محصول فكر جمعى حقوقدانان و دانشمندان يك مقطع از تاريخ
ملتهاست كه با توجه به منافع و خواستهاى مؤثر عمومى يا گروهها و اقشار اجتماعى
حاكم، براى تنظيم روابط حقوقى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و سياسى بين دولتها و
مردم، و آحاد مردم با يكديگر تدوين مىشود. اين مقررات هر اندازه دورانديشانه،
جامع و كاملتر تنظيم شده باشد، با تكامل حيات اجتماعى، سرانجام روزى كهنه و منسوخ
مىشود. نوسازى مجموعههاى حقوقى و حك و اصلاح قوانين و نظامات حقوقى مختلف دقيقا
از اين ديدگاه قابل توجيه و تبيين است. 4. مجريان قانونهاى مدون، به ويژه قضات و دادرسان، ممكن است هنگام فصل
خصومتها يا اجراى مقررات جزايى با مصاديق و مواردى برخورد كنند كه در مورد آنها
حكم صريحى در مجموعههاى حقوقى يافت نمىشود. در چنين وضعيتى آيا مجريان قانون و دادرسان مىتوانند با تمسك به عدم
وجود قانون يا حكم مشخص از حل و فصل خصومات امتناع و استنكاف ورزند يا خير؟