نتيجه، وفا به عقد متعذر باشد، صلح باطل مىشود. در رهن نيز چنين
است؛ يعنى اگر راهن قادر نباشد كه عين مرهونه را به مرتهن يا به كسى كه تراضى كردهاند
كه عين مرهونه نزد او باشد تسليم كند، عقد رهن باطل است؛ همچنين اگر عين مرهونه
قبل از اينكه مرتهن آن را قبض كند، تلف شود، رهن باطل است. پس اگر فردى نخلستانى را به رهن بگذارد و نخلستان مذكور خشك شود، يا
خانه يا دكان يا كاروانسرايى را به رهن دهد و عين مرهونه منهدم شود، عقد رهن باطل
مىشود؛ همچنين است هرگاه لباسى كه به رهن داده شده است آتش بگيرد يا متاعى باشد
كه فاسد شود به طورى كه كسى آن را نخرد و مالى در ازاى آن نپردازد. در عقد كفالت نيز همين قاعده جارى است و در صورتى كه وفا به آن عقد
متعذر شود، مثل اينكه مكفول بميرد، عقد كفالت باطل مىشود و بنابر مشهور، كفيل
برائت مىيابد. همين امر در عقد مضاربه نيز جارى است. پس اگر در اثر بيمارى، عامل از
انجام دادن عمل عاجز شود يا به علتى ديگر قادر به وفا به مفاد عقد مضاربه نباشد،
عقد مضاربه باطل مىشود. همچنين در عاريه، كه عبارت است از تمليك انتفاع، اگر عقد بر اين
منعقد شود كه چيزى نزد مستعير باشد و از آن منتفع شود، اما آن شىء تلف يا از
انتفاع ساقط شود يا اينكه معير بميرد و يا مجنون شود، عقد عاريه باطل مىشود؛ و
اين بطلان به دليل تعذر وفا به آن عقد است كه اين تعذر در تمام مواردى كه بيان شد،
پيش مىآيد. همينطور است اگر معير مورد عاريه را بفروشد يا هبه كند؛ زيرا آن شىء
بعد از بيع يا هبه، ملك غير معير است و موضوعى باقى نمىماند كه معير عاريه دهد. در مزارعه و مساقات نيز همينطور است، وقتى كه عقد مزارعه و مساقات
واقع شد، وفا به آن بر هر دو طرف واجب مىشود. پس در صورتى كه كسى از انجام دادن
عمل عاجز شود و قدرتى بر وفا به عقد نداشته باشد يا بميرد، در صورتى كه مالك بر او
شرط مباشرت كرده باشد كه بنفسه انجام دهد، عقد باطل است. در وديعه نيز همين قاعده جارى است. اگر مستودع از حفظ مال عاجز شد و
قادر