responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي نویسنده : زمانی نژاد، علی اکبر    جلد : 1  صفحه : 202

و ديگرى گفت: كه من در عمر خود حسنتى كرده ام و آن، آن بود كه قحطى عظيم بود و زنى با جمال به نزديك من آمد و از من گندم خواست به بها... گفتم: ممكن نيست، الاّ به تمكين از نفس خود. ابا كرد و برفت. بار ديگر باز آمد و طعام خواست. گفتم: ممكن نيست بدون نفس تو. تا سه بار برفت و از روى ضرورت باز آمد و من او را طعام ندادم. بار چهارم گفت: اكنون تو را تمكين كردم از آنچه مى خواهى. چون به او نشستم به خلوت، خواستم تا دست به او دراز كنم، او را يافتم كه مى لرزيد.گفتم: اين چه حال است؟! گفت: از خداى مى ترسم. من گفتم: اى سبحان اللّه ! زنى در حال شدّت و سختى و ضرورت از خداى مى ترسد، و من در نعمت و رخاء از خداى نترسم؟!
گفتم: برخيز اى زن كه تو را مسلّم بكردم [1] و بيش از آن طعام كه او مى خواست بدادم او را. بار خدايا! اگر دانى كه آن، براى تو كردم اين بلا را از ما كشف بكن.پاره اى ديگر از آن سنگ شكسته شد و غار روشن شد.
سيم ديگر گفت: من نيز حسنتى كرده ام و آن، آن بود كه مرا پدرى و مادرى بودند و من گوسفند داشتم. نماز خفتن پاره اى شير برگرفتم براى ايشان، و بياوردم. ايشان خفته بودند و مرا دل نيامد كه ايشان را بيدار كنم و خواب بر ايشان بياشورم، بر بالين ايشان نشستم. گفتم تا خود بيدار شوند و گوسفندان ضايع بودند و مرا دل به گوسفند مشغول بود. با اين همه از بالين ايشان برنخاستم، تا صبح برآمد و ايشان بيدار شدند و من آن شير به ايشان دادم. بار خدايا! اگر دانى كه من از براى تو كردم، اين بلا از ما كشف كن.
سنگ به يكبار از در غار بيفتاد و ره گشاده شد و ايشان به سلامت از آنجا بيرون آمدند. اين قصه اصحاب رقيم است.


[1] در امان و سلامت گذاشتم.

نام کتاب : شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي نویسنده : زمانی نژاد، علی اکبر    جلد : 1  صفحه : 202
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست