responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي نویسنده : زمانی نژاد، علی اکبر    جلد : 1  صفحه : 171

خيمه و گفت: تو را چه مى بايد؟ گفت: اسماعيل را مى خواهم. گفت: حاضر نيست. گفت: هيچ طعامى و شرابى هست؟ گفت: نه.
ابراهيم عليه السلام گفت: اسماعيل چون باز آيد، بگوى كه پيرى تو را سلام مى كند بر اين نشان و مى گويد: «آستان در بگردان كه موافق نيست» [1] و برفت.
چون اسماعيل باز آمد، بوى ابراهيم شنيد. گفت: اى زن! كس غريب اينجا حاضر بود؟!
گفت: بلى، پيرى بر اين نشان و بر اين صفت. كالمستخفّة بشأنِه؛ چون كسى كه استخفاف كند! گفت: چه گفت؟!
گفت: تو را سلام كرد و گفت، اسماعيل را بگو تا آستانه در بگردان كه نيك نيست. گفت: طعام و شراب نخواست؟ گفت: خواست، من ندادم. گفت: برخيز كه طلاقت دادم و برو.
زنى ديگر كرد، مدّتى ديگر برآمد. دگرباره ابراهيم عليه السلام دستورى خواست از ساره، دستورى دادش هم برين شرط.
ابراهيم بيامد. اتّفاق چنان افتاد كه اسماعيل حاضر نبود. چون به در خيمه رسيد، زن بيرون دويد و گفت: اى جوانمرد! فرود آى كه اسماعيل به صيد است، هم اين ساعت آيد، تو بياساى تا آمدن او.
ابراهيم گفت: فرو نتوانم آمدن، وليكن پيش تو هيچ طعامى و شرابى هست؟
گفت: بلى، و بدويد و براى او گوشت آورد و شير آورد.
ابراهيم عليه السلام بر پشت اسب از آن بخورد و دعا كرد ايشان را به بركت.
در خبر مى آيد كه: اگر آن زن پيش ابراهيم نان آوردى يا خرما و ابراهيم بر او دعا


[1] اين كلام كنايه از آن است كه همسر تو در خور تو و موافق تو نيست و از او جدا شو و همسرى ديگر اختيار كن.

نام کتاب : شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي نویسنده : زمانی نژاد، علی اکبر    جلد : 1  صفحه : 171
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست