در «بزاخه» (از منابع آبى بنىاسد)[1] به دروغ خود
را پيامبر خواند و توانست قسمتى از اسديان و برخى گروههايا قبايل را با خود همراه
ساخته، بر دولت اسلامى مدينه، بشورد؛ اما پيامبر صلى الله عليه و آله مجال دفع
غائله آنان را نيافت و به سراى باقى شتافت. برخى مفسران ذيل آيه 54 مائده/ 5 كه سخن از
روى گردانى برخى عرب از اسلام است از ايشان ياد كرده، به ارتداد* ايشان در عصر
رسول خدا صلى الله عليه و آله اشاره كردهاند[2]:
«يايُّهَا الَّذينَ ءامَنوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَأتِى
اللَّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم و يُحِبّونَهُ ...». اين آيه اخطارى است
به مسلمانان كه اگر كسانى از ايشان از دين خود بازگردند، زيانى به خدا نمىرسانند
و در آينده پروردگار متعالى گروهى را براى يارى اسلام بر مىانگيزد. بنىاسد پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و
آله با رحلت رسول خدا و گسترش ارتداد در جزيرة
العرب، خالد بن وليد كه از سوى ابوبكر مأمور سركوب مرتدان شده بود عكاشة* بن محصن
اسدى را به سراغ قبيله مرتدش (بنىاسد) فرستاد؛ اما وى به دست ياران طليحه كشته
شد.[3] سرانجام با كنارهگيرى بنىفزاره از همراهى با بنىاسد،
طليحه كه خود را در برابر سپاه خليفه ناتوان مىديد فرار كرد[4] و در نزديكى
«بئر بزاخه» از خالد شكست خوردند.[5] پس از پايان يافتن جنگهاى ارتداد و بازگشت
مجدد قبايل به اسلام، بنىاسد در نبرد «قادسيه» (14 هجرى) حضور داشته، در نبرد
«ارماث» از نبردهاى قادسيه، 500 تن از آنان مجروح شدند[6]؛ گويا هجرت
ايشان به عراق نيز از همين زمان آغاز شد و تدريجاً در كوفه ساكن شدند و مسجدى به
خود اختصاص دادند، چنانكه سماكبن مخرمه از بنى هالك بن عمرو بن اسد مسجدش به
مسجد سماك معروف شد.[7][1] . معجم البلدان، ج 1، ص 408
[2] . غررالتبيان، ص 248؛ مبهمات القرآن، ج1، ص 403؛ التكميل والاتمام، ص 114- 115
[3] . فتوح البلدان، ج 1، ص 115؛ تاريخ ابنخياط، ص 51- 66
[4] . معجم البلدان، ج 1، ص 408
[5] . تاريخ ابن خياط، ص 66
[6] . ايام العرب فىالاسلام، ص 262، 268
[7] . جمهرة النسب، ص 187؛ الانساب، ج 2، ص272؛ معجم البلدان، ج 5، ص 125