نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 241
گفت : عامل كيست؟ گفتم خالد بن عبداللّه القَسْرى، گفت : روا نباشد معاونت ظالمان كردن در عمل ايشان، بايد تا دست بدارد از آن كه خداى او را مستغنى بكند خود. و در خبر است كه : فرداى قيامت كه خلايق را در موقف سياست بدارند، منادى از قِبَل رَبّ العزّه ندا كند كه : اَيْنَ الظَّلَمَةُ وَاَعْوانُ الظَلَمَةِ؟ كجااند ظالمان و اَعوان ظالمان؟ همه را جمع كنند، حتى مَنْ بَرى لَهُم قَلَما اَوْ لاقَ لَهُم دَواةً؛ تا آن كس كه براى ايشان قلمى تراشيده يا دواتى سياه كرده باشد، و همه را در دوزخ اندازند. و در اثر هست كه : يكى از جمله صالحان در ديوان رفت به شفاعتى تا دفع ظلمى كند از مظلومى، آن صاحب ديوان گفت : قلمى تيز كن تا برنويسم كه از او چيزى نخواهند. او قلم تُنُك كرد و او بنوشت كه : از اين مرد به ناواجب چيزى نخواهند، و كسانى كه رفته اند بازگردند. چون قلم از دست بنهاد، مرد قلم برگرفت و سرش بشكست. گفت : چرا چنين كردى؟ گفت : ترسم كه تو به اين قلم چيزى بر كسى نويسى به ظلم، و من از جمله آنان باشم كه تو را بر آن ظلم يارى كرده باشم و در تحت آن خبر شوم كه : حتى مَنْ لاقَ لَهُم دَواةً بَرى لَهُم قَلَما. [1]