responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 240

ياد خدا در خلوت

عبداللّه مبارك گفت : سالى از سال ها به حج خانه خدا مى شدم، در راه مرا قطع افتاد. از قافله بازماندم. بر توكل شتر مى راندم. كودكى را ديدم مُراهِق از كناره بيابان برآمد. تنها، جامه اى مختصر پوشيده، نه زادى و نه راحله اى، نه انيسى، تا بَرِ من رسيد، گفتم : اى جوان! با خويشتن زنهار خورده اى اگر چنين آمده اى در باديه، و يا چون من منقطع شده اى؟ گفت : منقطع نشده ام، خود چونين آمده ام. گفتم : زاد و راحله و طعام و شرابت كجاست؟ اشارت سوى آسمان كرد. خواستم تا او را امتحان كنم، گفتم : مرا بارى تشنه است، اگر شربه اى آب سرد بودى! او دست در هوا دراز كرد و قدحى آب بگرفت از هوا مُشَعْشَعا بالثَّلْجِ، برف در او افكنده، و بجنبانيد و پيش من داشت. من عجب بماندم، گفتم : يا هذا، اين پايه از كجا يافتى؟ گفت : اَذْكُرُهُ فى الخَلَواتِ يَذْكُرُنى فِى الفَلَواتِ.

يارى ظالمان

گفتند : عبداللّه بن مسلم كس فرستاد به عطاء بن ابى رَباح، گفت : من مى خواهم كه تا عطاى اهل بخارا به دست تو كنم كه تو مردى به انصاف، تا حق هر يك به واجب بدهى، و عبداللّه مسلم امير خراسان بود، عطا استعفا خواست و تن در نداد. او را گفتند : تو را چه زيان بودى اگر توّلاى اين كار بكردى، چون تو چيزى برنخواهى گرفتن بر تو وبالى نباشد؟ گفت : نخواهم كه يار ظالمان باشم در عمل ايشان.
عبداللّه بن الوليد گفت : عطاء بن ابى رّباح را گفتم : مرا برادرى است بسيار عيال، و در ديوان به قلم چيزى نويسد و از آن جا قوتى به دست آرد و كارى دگر نداند، و اگر آن كار نكند عيال او را تقصير باشد و ورام بايد كردن او را، روا باشد؟

نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 240
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست