responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 213

مصوّران عالم در وقت نگاشتن صورت از آب احتراز كنند، سَرِ قلم از آب نگاه دارند تا مُتفشّى نشود، از تاريكى احتراز كنند تا نقش مشوّش نشود. من از كمال قادرى در سه ظلمت : فِى ظُلُماتٍ ثَلثٍ...، ظلمت شب و ظلمت رحم و ظلمت شكم بر آب چنين صورت بديع نگارم كه مصوّران از آن عاجز و حيران مانند. بتگر به آلت من بت نگارد، قدرت از من و محل من و اسباب آلت از من، و اگر آن نباشد نتواند.
آن گه خود بتراشيد و خود بنگارد و خود بپرستد. هيچ عاقل اين روا دارد كه تراشيده خود پرستد، و نگاشته خود را بندگى كند و نشانده خود را خدمت كند!
آن گه ايشان به آلت، صورتى برآرند بى معنى، من بى آلت صورتى چنين برآرم با چندين معانى، از پاره اى پيه چشمى بينا سازم، و از پاره اى استخوان گوشى شنوا سازم، و از پاره اى گوشت زبانى گويا برآرم، و از قطره اى خون دل دانا پديد آرم، سُبحانَ مَنْ بَصَّرَكَ بِشَحْمٍ وَاَسْمَعَكَ بِعَظمٍ وَانْطَقَكَ بِلَحْمٍ وَاَعْلَمَكَ بِقَطْرَةٍ دَمٍ. تن تو بر مثال كوشكى بيافريدم، همه بنايان عالم اساس و قاعده قوى نهند، و هرچه بالاتر مى روند مى كاهند تا بايستد، من به خلاف اين كردم قاعده تو از ساق هاى باريك نهادم، آن گه هرچه بالاتر بود سطبرتر كردم، تا بدانى كه چنان كه فعل من با فعل كس نماند، من با كس نمانم. بناى آن كوشك بر اين دو ساق باريك نهادم، هيچ بنّا بِنا بر دو ستون ننهد، بر چهار ستون نهد، آن گه هرچه بالاتر سطبرتر تا به ران ها و كفل.
آن گه از جوف تو قصرى مجوّف كرد و در او از صدر تو مَلِكى ساختم و از دل او در او سريرى نهادم. و بر آن سرير ـ [لابل] در آن سرير ـ از تامور دلت اميرى نشاندم، آن تامور مأمور من است و آمر تو است و امير تن است، و امار مصالح و مفاسد تو است. اماره امارت او آن است كه تا او نفرمايد چشم نبيند و تا [او ]اشارت نكند گوش نشنود، تا او نخواهد زبان نگويد، تا او نگويد بينى نبويد و تا او

نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 213
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست